یادداشت سیدحسین موسوی
1403/4/16
یک عاشقانه آرام اما جانگداز، اما سوزناک، از جنس رفتن و نرسیدن از جنس حسرت و آه و اندوه... چشمهایش بزرگ علوی اگرچه به دل خیلیا نمیشینه اما به دل من نشست، داستانی گیرا، جذاب و پر از توصیف و شرح حال های زیبا، نمیدونم چرا موقع خوندنش آدم حس واقعی بودن این داستان بهش دست میده و حتی دوست داره بگرده و این اشخاص رو پیدا کنه توی تاریخ واقعی... وصف حال افراد در زمان دیکتاتوری محض و در زمان خفقان شاید محور اصلی این داستان بوده و چ خووووب هم اونو نمایش داده بوده، شاید اگه بزرگ علوی بعد از این آخرین اثرش قبل از رفتن به آلمان و برلین به نوشتن ادامه میداد چ بسا که آثار فاخر دیگری ازش به ثبت میرسید و امروز زبان وادبیات فارسی غنی تر و غنی تر میشد، و اما در مورد داستان، داستان از ابهام یک نقاشی از یک نقاش مشهور بنام ماکان شروع میشود و در ادامه ناظمی که سالها پس از فوتش به دنبال راز نهفته در آن چشم ها میگردد و به صاحب آن چشمها میرسد و شرح مواقعی از آن زمان به دست میدهد که خواننده رو میخ خودش میکنه و دوست داره که تا انتها پیش بره و ببینه چ اتفاقی برای این عاشق و معشوق افتاده... شاید به جرأت بتونم بگم تابحال یکی از قشنگترین رمانهای فارسی بوده برام، 🪄🖊️ و یک نکته اخلاقی این داستان هم این بود که، 🩵 خداییش اگه کسی به دلتون میشینه هواشو داشته باشید جوری پسش نزنید که اون عقبگرد کنه و دیگه هیچ وقت اون خود سابقش رو حتی در اون شخص هم پیدا نکنید که پشیمان خواهید شد..... پشیماااااااااااااان 🩵
(0/1000)
نظرات
1403/4/19
چ حیییییف از دست ندین کتاب جدید رو (مردی که میخندد) یک شاهکاره چیزی در حد داستان دو شهر احتمالا 😁😁
1
1403/4/19
1