یادداشت سید علی مرعشی

از برهان تا عرفان
        از برهان تا عرفان
فلسفه اسلامی به تبع خاستگاه مشایی خود از وجود و ماهیت بحث می کند و نقطه شروع اندیشیدن را از بنیادی ترین پرسش های بشر در طول تاریخ یعنی متافیزیک آغاز می کند. در ادامه با توجه به دیگر موضوعات اساسی سعی می کند تا از معنای ماهیات مختلف و جایگاه آن در نظام هستی رمز بگشاید. 

این کتاب کوششی است گزارش وار و مختصر از آنچه در حکمت الهی می گذرد که البته با توجه به ارجاعات موجود می توان آن را برای افرادی که با مفاهیم اولیه فلسفه و منطق آشنایی دارند و می‌خواهند در چند موضوع کمی به سطح دانسته های خود عمق ببخشند نمونه خوبی  دانست. 

البته عجله مصنف در بیان نتایج حاصل از یک مدعا و تعمیم افسارگسیخته برخی قواعد از غنای علمی و نظام منطقی اثر کاسته و به زیبایی سطحی و توازن جهان تشریع و تکوین افزوده است. یکی از این موارد بیان هماهنگی تمام آموزه های تشریعی با استعدادهای وجودی و تعیین آلی بودن این افعال در راستای تحقق نیازهای موجودات است که با سرعتی مثال زدنی و کمترین حد وسط بیان شده و توی ذوق می زند.گویا ابتدا نیاز به قرائتی جهان شمول و قابل انطباق با دیگر مبانی مدنظر بوده و بعد برای این مهم به بیان استدلال پرداخته شده است.
طرح این اشکال به هیچ عنوان موجب نمی شود تا از زبان آسان و مثال های راه گشای آن در فهم و درک مسائل و موضوعات فلسفی دم نزد و این اثر را مناسب نوجویان تشنه حقیقت و معرفت ندانست. البته خوانندگان محترم بدانند مسائل فلسفی عمیق تر از آنچه اینجا می یابید هستند و نیاز به بررسی تاریخچه و نحوه شکل گیری یک ایده و طرح بیان های مختلف از آن و در نهایت ایجاد دیالکتیک بین استاد و شاگردان است تا تمام زوایای ممکن هویدا شوند. بنابراین صمیمانه از دوستان کتاب خوان می خواهم بین مطالعه آثار حِکمی و غیر حکمی فرق قائل شوند.

طرح یک اشکال و پاسخ: 
در ابتدا به ذهن می رسد که انتزاع جوهر و عرض از موجودات در فلسفه مشا دقیق نیست و می تواند رهزن باشد چرا که در زمان اثبات حرکت جوهری وقتی در یکی از مقدمات می خواهند حرکت در اعراض (کم، کیف و...) را به جوهر انتساب کنند آدم با خود می گوید آخر "مرد حسابی" این چه کاری است؟! اول پدیده و عین خارجی را به دو بخش تقسیم می کنی و بعد به زور تحلیل های عقلانی می خواهی حرکت را به ذات آن منسوب کنی. خب از همان اول مثل این فیزیکالیست ها بیا بگو تمام اجزای بنیادین جهان متحرک اند(هرچه آزمایش کرده ایم چنین بوده احتمالا ذرات و اجزای تشکیل دهنده ذرات نیز همان طور) 
اما با اندکی تامل متوجه می شوی که آخر "پسر حسابی!" اصل تفکیک و تحلیل عقلی کار درستی بوده و خود بزرگان فلسفه نیز اعراض را مرتبه ای مراتب ذات و جوهر می دانند. “علامه طباطبایی«ره» می فرمایند: «اَلْاَعْراض من مراتب وجودالجواهر لمّا تقدم أن وجودها فی نفسها عین وجودها لموضوعاتها فتغیّرها و تجدّدها، لا یتمّ اِلاّ مع تغیّر موضوعاتها الجوهریه و تجدّدها، فالحرکات العرضیه دلیل حرکه الجوهر» نهایه الحکمه، ص 185.” و دقیقا خود حرکات محسوس عرضی نیز دلیل بر حرکت جوهر است.طبق این روش شما نیاز نیست لزوما در آزمایشگاه اصل حرکات را در بنیادین ترین ذرات ثابت کنی-تازه اگر بتوانی خیلی جلو بروی و در مورد ذرات دیگر که نرسیدی چه؟ و درنهایت حرکت ذات ثابت نمی شود و نهایتا حرکت چند ذره مشخص می شود و نه عین حرکت بودن ذات-بلکه بر اساس تحلیل عقلی می توان مرزهای ناشناخته را درنوردید. 

پ: این بخش از کتاب ذیل توضیح وحدت شخصی و برگرفته از سخن آیت الله جوادی آملی خیلی خوشمزه بود! 
... “وحدت شخصی وجود به این معنی است که کثرت در ظهور باشد و وحدت در وجود، نه آن که خودِ وجود دارای کثرت حقیقی ولو به نحو تشکیک باشد.”
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.