یادداشت نصراللهی

        گلستان جعفریان  عادت دارد همه چیز را نریزد روی دایره ؛سوال بسازد روی سوال ؛بعدش چی شد؟نظر خانواده احمد در مورد فخری چی بود؟احساس احمد اولین بار کی جوشید؟ و هزاران سوال دیگر که در کتاب روزهای بی ایینه هم بارها تکرار شد.انگار می خواهد فخری و احمد وعلا را بکارد در ذهن مان و تا ابد جدال و حرف و...
چرا فخری ان همه نازپرورده ی  پدر ؛بعد ازدواج هیچ اشاره ای به حضور پدر حتی در تولد فرزندش هم ندارد؟ پدر او را کنار گذاشته؟
برای من سخت ترین لحظه   آن بود که بعد  از شنیدن خبر؛ تنها راه افتاد سمت خانه؛انگار نماینگر اوج تنهایی او بود. از همین چند ساعت  زندگی بعد شهادت باید حدس زدم روزهای دیگر چگونه خواهد گذشت....
گلایه نکردن هایش بعضی جاها روی مخم بود واقعا.در تمام مدت داستان هر جا مامانش حرف می زد یاد مادرم می افتم  .
      
22

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.