یادداشت سید صالح ادراکی

        "جایی از پیاده رو جلوی پارک ملت مردی بساط بلال فروشی راه انداخته بود بابا گفت: تو میدونی چرا وقتی بلالو بو میدن، ترق و تروق میکنه؟
اول گفتم نه. بعد گفتم خب دونها باد میکنه و میترکه
دیگه. 
گفت :  نه. طفلی دردش میآد .دیگه داغ که می کنه، استخوناش باد میکنه و دردش می‌آد. اگه دردش نیاد که ترق و تروق نمیکنه. 
بلال اگه ترق و تروق نکنه رو آتیش چیکار کنه؟ " 
رمان زیبا صدایم کن اثر فرهاد حسن زاده در مورد دختری به نام زیباست که هم کودک کار است و هم فرزند طلاق، با پدری که در تيمارستان بستری است و مادر و ناپدری که هر دو درگیر اعتیاد هستند.
پدری که عاشقانه دوستش دارد، مادری که او را به حال خود رها کرده و ناپدری که با سوءاستفاده از معصومیت زیبا، او را در سرقت‌هایش با خود همراه می‌کند.
هر یک از اینها می‌توانست دستمایه یک داستانه پر و پیمان باشد ولی نویسنده با چیرگی تمام این موضوعات را در داستانی کمتر از ١٧٠ صفحه آورده است.
تولد زیبا نزدیک است و پدرش تمام تلاشش را می‌کند که از تيمارستان فرار کند بلکه بتواند روز تولد زیبا، برای زیبا روزی زیبا باشد.
پدری که گاهی دچار جنون می‌شود، جنونی که زیبای نوجوان را  می‌ترساند. 
با همکاری زیبا پدر از تيمارستان می‌گریزد و تمام تلاشش را می‌کند که روز تولد زیبا به هر دوشان خوش بگذرد. 
کتاب، عاشقانه های پدر و دختری ست که سوای تمام مشکلات و دوری ها، یکدیگر را عاشقند. 
آقای نویسنده با وجود گذر از سن شصت سالگی به خوبی توانسته روایتگر داستانی از دختری نوجوان باشد. 
خواندن داستان زیبا صدایم کن به تمام پدران دختر دار یا دخترانی که پدرانشان محدودیت، معلولیت و یا محرومیت دارند توصیه می‌شود. 
      
16

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.