یادداشت phaeze

phaeze

phaeze

5 روز پیش

        "شب های روشن" 
یجایی خوندم نوشته بود : شب های همه ما یکی بود، اما تاریکی هایمان فرق داشت. 
ولی رمان شب های روشن ، شب هاش تاریک و بی نور نبود ، اتفاقا هر لحظه اش روشن بود ؛ ولی تفاوتش این بود که شخصیتی که داستایوفسکی برامون ازش میگفت زندگیش تاریک و بی نور بود ؛ جایی که تاریکی در اون نبود ، ولی لحظه های گذرا ، عاری از نور بود؛ غرق در مه و غم بود . 
یه شعری هم عجیب تو یادم اومد : 
"بر ما دلت نسوخت 
ندانم چرا نسوخت 
ما را دلت نخواست 
ندانم چرا نخواست ."

      
22

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.