یادداشت سید هادی میرمهدی

سفر
        #برشی_از_کتاب 
"مشیر بی جواب ماند، مختار گفت:
لنج!میدونی چیه؟ تو آبای کویت لنج را بستن به مسلسل .خیال کرده بودن اسلحه ای چیزی قاچاق می کنه.لنج مثل الک سوراخ شد و ما مثل گندم ریختیم تو آب. هفتاد نفر چندتایی با گلوله مردن، بیست تایی تو آب غرق شدن، بقیه هم رو آب موندن تا کمک رسید. اما کوسه چندتا دست و پا را قلم کر و برد. یکی من، یکی یه سیاه، یه بحرینی، سه تا عرب مکه ای، یه جهود، دوتا سیک. یکی از سیکاس از کمر نصف شده بود. تو مریض خونه وقتی چشام را واز کردم دیدم یه پام نیست. بعدشم این دو تا چوب را دادن زیر بغلم و گفتن برو در خونه ات... انگار خواب دیده بودم."
آخرین جلد از مجموعه کارنامه سپنج محمود دولت آبادی را خوندم و دیشب تموم شد.
جالب بود میشد به نوعی یک روح کلی را در کل این مجموعه داستان حاکم دونست.
اینکه از جای جای ایران داستان داشت و متعصب بر منطقه خاصی نبود(گرچه ارادت و علاقه ویژه محمود دولت آبادی به شرق ایران خصوصا خراسان را به عینه می‌توان دریافت)
اینکه پر تلاشی افراد را در شهر و روستای ایران به تصویر کشیده
اینکه در آن برهه از زمان مردم بسیار ستمکش بودند
این داستان هم که من تقریبا بر اساس تاریخ اتمام کتاب‌های مجموعه دسته بندی کرده بودم و حدودا به ترتیب نگارش زمانی مطالعه کردم، آخرین داستان این مجموعا بود
مختار که در اول داستان به خاطر بحث و جدال با اوستا کار خود از کارگاه او بیرون رفت(یا بگیم اخراج شد)
برای کار تصمیم گرفت که به کویت سفر کند 
بعد از حدود ۵ ماه خبر غرق شدنش داده شد 
و همسرش خاتون به تلاطمی افتاده بود تا سایه سری بیابد و او را پشتی خود قرار دهد
این بود که مرحب به داستان ورود میکنه 
..... 
بقیه اش را باید خودتون مطالعه کنید تا لذت ببرید🥰😇 
این برش که قرار دادم مربوط به آخرای داستان هست...
اولین مجموعه ای بود که از دولت آبادی خوندم ولی هر کدوم یک شیرینی و جذابیت خاصی را با خود داشت
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.