یادداشت فرفری موی غزلساز
1404/4/30
بعد از مدتها، موفق شدم تمومش کنم. ژانر کتاب فانتزیه ولی فضای گوتیکش رو هم دوست داشتم. شاید کتابهای زیادی خونده باشم که توی اون مرگ هم جزو شخصیتها باشه ولی تابهحال چنین رابطهای رو با مرگ ندیده بودم. ترسناک و جذاب... شاید اوایل داستان چندان جذبتون نکنه اما پیشنهاد میدم ادامه بدین، چون کمکم بهتر میشه. پلات تویست کتاب با اینکه قابل حدس نبود، اما چندان هم برام شوکهکننده نبود. در آخر اگه بخوام به خودم شانس خوندن جلد دوم رو بدم، میدم. داستان کتاب در مورد دختری به نام سیگناست که وقتی بچه بوده، به طرز معجزهآسایی از مرگ نجات پیدا کرده. بعد از اون، توانایی دیدن ارواح رو پیدا و سعی میکنه تا حد امکان ازشون دوری کنه. از اون موقع تا زمانی که ارثیهش رو بگیره، مجبور بوده توسط قیّمهای مختلف به سرپرستی گرفته بشه. قیّمهایی که به چیزی جز ثروتش فکر نمیکردن. اما همهی اونا به طرز عجیبی فوت میکردن. تا جایی که کمکم این باور جا افتاد سیگنا انسانی شومه و داشتن دوست براش تبدیل به یه حسرت میشه. با فوت آخرین سرپرست سیگنا، اون راهی عمارت هاثورن میشه تا زندگی جدیدی رو در پیش بگیره. عمارتی که همه میگن شبحزدست و اتفاقات وحشتناکی توش در جریانه. آیا سیگنا میتونه توی این عمارت دووم بیاره یا باز هم قراره فرد جدیدی توی زندگیش بمیره؟ چه رازهایی پشت درهای عمارت منتظر فاش شدن هستن؟ امتیاز در گودریدز: 3.96
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.