یادداشت مجتبی بنیاسدی
1403/5/10
دو سال پیش رفتیم همایشی که قرار بود از احمد مَدان، یکی از فرهنگدوستان جناحِ بستک، به خاطر دستاورهایش در حوزه فرهنگ جنوب تجلیل شود. دو ساعتی راه بود. ساعت یک بامداد که برگشتم گراش، به هزاران عکس و فرهنگ بومی که گردآوری کرده بود فکر کردم. فردایش در روایتی شرح سفر را نوشتم و اسمش را گذاشتم: «من برای شهرم چه کردهام؟» الآن جرأت این را ندارم که بعد از سفر هفتهشت ساعته به زندگی دکتر حسین بهاروند، حتی تایپ کنم که «من برای وطنم چه کردهام؟» در ساعتها و لحظاتی که نزدیک به چهارصد صفحه از زندگی این بشر را میخواندم، با خودم میگفتم «او در زندگیاش چه کرده که شده افتخار ایران در جهان؟» ولی هی هر فصل که رد میشدم، میدیدم صفحهای دیگر از شخصیت چندبُعدی او ورق میخورد. دعای خیر پدر و مادر، حمایت همسر، همکارانِ همراه، ورزشِ مُدام، اعتماد به نفس، عشق به وطن، همنوعدوستی، توکلش بر خدا، عشق به علم، زندگی با طبیعت و کوه و... کدام یک از این موارد او را برجسته کرده؟ دیدم او نه یکی که همه را با هم یکجا دارد. و اغراق نیست اگر او را نابغهای خطاب کنم. حرفهایش گاهی اوقات بوی شعار میدهد. ولی میتوانستم با تمام وجود لمسش کنم. چون قبل و بعد از شعار که دیگر شعار نبود؛ زندگیِ واقعی پرزحمت دیده میشد و شعار هم بهسان سُسِ خوشمزهای وسط ساندویچی لذیذ. و شاید اگر منِ معلم زیستشناسی که کارشناس ارشدِ زیستشناسیِ جانوریِ دانشگاه شیراز خواندهام، سال ۹۲ که دبیری زیستشناسی عمومی اراک قبول شدم، این کتاب را میخواندم، دیگر سلولیمولکولی و ژنتیک و جنینشناسی را نمیخواندم که فقط خوانده باشم که نمرهٔ قبولی بگیرم، که پسفردا ذرهای از آن را به دانشآموزان درس بدهم. میخواندم از سر ذوق. نه اینکه بشوم دکتر حسین بهاروند. که حداقل خودم از درس خواندن خودم لذت ببرم. نمیدانم برای یکیکه زیستشناسی را تخصصی نخوانده، چقدر از فصلهای تخصصی کتاب که شرحی از فرآیند زحمات دکتر در حوزهٔ زیستشناسی تکوین و سلولی است، میتواند استفاده کند؛ ولی حتماً برای همهٔ خوانندگان کتاب، توشهای سنگین بر دوشش خواهد گذاشت و ساعتها او را به فکر فرو خواهد بُرد. این سؤالی بود که من از صفحات آخر کتاب برداشت کردهام: «دکتر بهاروند همهٔ توانش را برای وطن و علم و خدمت به مردم گذاشت، من چه کردهام؟» خودمانیاش بگویم: «من چکارهام؟»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.