یادداشت Sheida Hanafi
2 روز پیش
کشتی تفریحی لوکس "اورورا" با دیوارههای براق فلزی، عازم آبهای شمال اسکاندیناویست. نوشیدنیها سرو میشن، عطر ادکلنهای گرانقیمت در فضا پخش شده و همه لبخند به لب دارند. اما درست پشت این لبخندها، حقیقتی زهرآلود در کمینه. لو بلکلاک، روزنامهنگار خسته و تحتفشار، بهعنوان خبرنگار مهمان در این سفر دریایی شرکت میکند. همهچیز رؤیاییست... تا شبی که صدای جیغی در شب میشنود و چیزی را میبیند که قرار نبود دیده شود: جسدی که در سکوت به آب پرتاب میشود. او شوکه و وحشتزده به خدمه گزارش میدهد — ولی کسی حرفش را باور نمیکند. چرا؟ چون کابین شماره ۱۰ که میگوید زن در آن بود، اصلاً خالی بوده است. هیچکس آنجا نبوده. و کمکم لو میفهمد که شاید... تنها شاهد، و شاید هدف بعدی هم باشد. چرا این کتاب «خفن» است: فضای بسته و پرتنش کشتی حس محاصره و بیپناهی ایجاد میکند — فراری در کار نیست. راوی نامطمئن باعث میشود حتی خودت هم ندانی چقدر باید به حرفهایش اعتماد کنی. سرنخها یکییکی مثل قطرههایی از تاریکی بیرون میریزند، و درست وقتی فکر میکنی همهچیز را فهمیدی، یک پیچش تازه مغزت را به هم میریزد. تمهای اصلی: پارانوییا، اضطراب، فریب، و تنهایی در دل جمع. اگر دنبال یک تریلر روانشناختی دریایی با حالوهوای آگاتا کریستی و طعمی مدرنتر هستی، زنی در کابین ۱۰ دقیقاً توی هدف میزنه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.