یادداشت سید علی مرعشی

        دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد.
"...آقای دکتر، باور نمی کنم مرده باشد. مطمئنم داره بازی در می آره. من و زنم تا حالا تو این بیست و هشت سال زندگی مشترک جز سه ماه که اونم اجباری بود،  هیچ وقت از هم جدا نشدیم. درسته که سالهاست باهم حرف نمی زنیم و به همدیگه محل نمی ذاریم،  ولی در سکوت هم انگار داریم دائم با هم درد دل می کنیم. لبامو بسته است،  ولی چشمامون با هم حرف می زنن."
 از متن کتاب
پس از ٣٠ ص مطالعه طرح کلی داستان به دستم آمد. ایده اصلی داستان در میان گفت و گوهای دکتر نون با همسرش ملکتاج و دکترمصدق پی ریزی می شود. دکترنون با شرکت در یک مصاحبه اجباری به دکتر مصدق و دولت او خیانت کرده و حالا سرافکنده به گذشته خود و اعمالش می اندیشد. همسرش ملکتاج طی یک تصادف از دنیا می رود و دکترنون جسد او را در اقدامی شجاعانه و احمقانه از بیمارستان می ربایدتا بار دیگر همان تمایل همیشگی آدمیان برای قرار دادن چیزها و افراد در سر جای قبلی به منظور بازیافتن حس آرامش و امنیت درونی آشکار شود و آشفته حالی دکتر فروکش کند.

برخلاف چند نفر از دوستان اهل کتاب و منتقد حس من نسبت به این داستان مثبت بود. البته شاید چون چند داستان با روش روایت گری مشابه و غیرخطی را پشت سر هم خوانده بودم این یکی را امیدوارکننده‌ تر یافتم. ضرب آهنگ گفتگوهای دکترنون با مصدق -که البته برای من یادآور گفت و گوهای راسل کرو با دوست خیالی اش در فیلم ذهن زیبا بودبه خوبی در نقطه اوج داستان شدت می گیرد و با اعصاب خواننده بازی می کند. برخی نپرداختن به شخصیت ها و عمق نبخشیدن به آنها را از نقاط ضعف این داستان بر شمرده اند لکن من اینطور فکر نمی کنم. در داستانی با این قد و قواره و سبک داستان‌گویی روان پریشانه اش زیاد پرداختن به شخصیت ها به فرم اثر لطمه می زند.

سخن پایانی: مطالعه این کتاب قطعا باب میل بسیاری از افراد نخواهد بود.
      
1

6

(0/1000)

نظرات

ببخشید، شما با دوستانی که باهم درباره این کتاب مرور نوشتند،گروه هستنید؟!

0

سلام.
خیر. من مدت‌ها پیش نظر نوشتم ولی گویا بهخوان اینطوریعمل می‌کنه که اگر نوشته فرد دیگری را لایک کنیم نوشته او و بنده هر دو به نمایش درمی‌آیندو این تصور را ایجاد می‌کنند که همزمانی رخداده است.

0