یادداشت سامان
1403/10/27
گفت و گو با مترجمان حاصل گفت و گوهای آقای سیروس علی نژاد با هفت تن از مترجمان برجسته کشورمان هست که حاصل کار،کتاب قابل قبول و خواندنی از آب درآمده. مدتی است باید و نبایدهای ترجمه و ویژگی های ترجمه خوب و بد تو ذهنم به عنوان یک پرسش مهم شکل گرفته بود و پاسخهایی هم براش داشتم. آیا اینکه صرفا یک ترجمه روان باشه دلیل بر خوب بودنش هست یا نه.مقدمه کتاب رو که خوندم، متوجه شدم آقای علی نژاد هم تقریبا دنبال یافتن اینگونه پرسشهاست و صرفا یک کتاب خاطره از ترجمه این بزرگان نیست.پس تصمیم به خوندنش گرفتم. گفت و گوها در مجموع خوب از آب در آمده بود و مصاحبه کننده پرسش های مهم خودش رو پرسیده بود و بحث جدی منعقد شده بود. من گپ و گفت با مهدی سحابی رو بهترین و گفت و گو با رضا سید حسینی رو ضعیف ترین بخش کتاب میدونم. در ادامه سعی میکنم دلایل خودم رو بگم. در بین نظرات مترجمان، طبعا شباهت نظراتی دیده میشد. غنی بودن و آشنایی به زبان مبدا و البته مقصد و همچنین یافتن لحن نویسنده از جمله نکاتی بود که در بین این گفت و گوها تکرار شده بود. اما نظراتی هم بود که صرف آن شخص بود و دیگری نظر متفاوتی داشت. آقای کامران فانی در گفت و گوی اول ترجمه دلخواه خودش رو اینطور میبینه که دست مترجم باز باشه و مقید به ترجمه تحت اللفظی نباشه.اونطور که فهمیدم نقش زیاد و مهمی برای مترجم برای انتقال پیام قائل بودند و از ترجمه های هزار و یک شب و حاجی بابای اصفهانی به عنوان ترجمه های محبوب خودشون نام برده بودند. جناب عبدالله کوثری که شخصا مترجم مورد علاقمه با تاکید بر تسلط بر زبان فارسی که اون هم با خواندن آثار گوناگون و به طور کلی غنی کردن خود مترجم به دست میاد صحبت ها رو آغاز کردند و در ادامه هم هر گونه شباهت بین کشورهای آمریکای لاتین و کشورهای جهان سومی مثل ما رو رد کردند و معتقد بودند این کشورها آبشخور خودشون رو اروپا و اسپانیا میدونند و بیشتر به اون مناطق شباهت و همنظری دارند.خاطره تعریف و تمجید شاهرخ مسکوب از کوثری هم از بخشهای دلنشین این قسمت بود. آقای صفدر تقی زاده ترجمه خوب رو ترجمه ای میدونست که خواننده از خواندن اثر لذت ببره و بر قریحه ذاتی مترجم تاکید داشتند. بحث با جناب فولادوند حول محور مباحث ترجمه با زمینه فلسفه که تخصص ایشان بود، شکل گرفت و نکات جالبی در مورد ترجمه اینگونه آثار و همچنین در تمجدید محمد علی فروغی به عنوان یکی از اولین مترجمان کتب فلسفی داشتند. در گفت و گو با جناب سیدحسینی بیشتر گفت و گو صرف خاطرات چگونگی ترجمه یکی دو اثر ایشان شد و بحث زیادی حول محور ویژگی های ترجمه خوب و بایدها و نبایدهای اون نشد.انگار فقط خاطره بازی بود و البته ایراد اصلی به آقای علی پور وارده که نتونست از ایشون بهره کافی رو ببره. گفت و گو با نجف دریابندری برای من عجیب ترین بخش کتاب بود. خوب جناب نجف بر یافتن زبان داستان تاکید زیادی داشتند و نمونه اعلی این کار رو ترجمه محمد قاضی از دن کیشوت دونستند و تعریف و تمجیدهای فراوانی از محمد قاضی برای شکل ترجمه این اثر داشتند.طوری که معتقد بودند کسی که از زبان مبدا داره دن کیشوت رو ترجمه میکنه،نخواهد توانست به خوبی قاضی کار رو در بیاره. برای من عجیب بود که چرا باید نخوانده در مورد یک ترجمهای چنین حکمی صادر کرد.به نظرم واقعیت ماجرا در بحث های این چنینی ذبح میشه.اما این تنها نکته عجیب برای من نبود و نکته عجیب و شاید بگم تاسف بار این بود که ایشون میگه من کتاب قدرت راسل رو ترجمه کردم و دو فصل انتهایی اون رو چون دیدم ضعیف بوده،ترجمه نکردم!!! بعد که اعتراضاتی شکل گرفت، اون دو فصل رو هم ترجمه کردم و اضافه کردم!!! جدای از لحن بسیار محقی که جناب دریابندری در این گفت و گو و در این موضوع خاص داشتند، چرا یک مترجم باید به خودش حق دخل و تصرف در اثر مولف رو بده؟! به مترجم ضعیف بودن یکی دو فصل چه ارتباطی داره؟مترجم نباید برای خودش خط قرمزی قائل بشه؟ بسیار از این حرف جناب دریابندری بدم اومدم و برای هیچ مترجمی هم همچین حقی قائل نیستم که به سلیقه و تشخیص خودش دست به حذفیاتی از کتاب بزنه. بهتره حتی اگر کسایی هم برای ما محبوب هستند، تبدیل به بت نشند تا وقتی اینچنین خطاهای آشکاری میبینیم بی تکلف بتونیم انتقاد کنیم. آخرین گفت و گویی که در موردش میخوام چیزکی بنویسم جناب مهدی سحابی است. نظرات ایشون رو بسیار پسندیدم و اون چیزی که در ذهن خودم در مورد ترجمه خوب بود، تطابق زیادی با نظرات جناب سحابی داشت. ایشان معقتد بود مترجم موظف به امانتداری از نویسنده است. آفرینش رو برای مترجم نمیپسندید و معتقد بود آفرینش در واقع کار نویسنده است و مترجم باید اون رو به بهترین شکل برگردانی کنه.در واقع آقای سحابی معتقد بود در ترجمه خوب مترجم نباید دیده بشود. حرف بسیار درستی و قابل تاملی است. نقدی هم به ترجمه های جناب شاملو داشت که معتقد در ترجمه های ایشان با شاملوی شاعر را میبینیم و نه نویسنده اثر. شخصا به عنوان یک خواننده آثار ادبی که هیچ تخصصی در ترجمه نداره نظرات آقای سحابی رو خیلی پسندیدم. جمع بندی و نظر شخصی: من به عنوان یک خواننده آثار ادبی ترجمهای رو خوب میدونم که لحن نویسنده به خوبی منتقل شده باشه. مترجم کمترین دخل و تصرف رو در متن بکنه. مترجم وظیفه عامیانه کار لحن نویسنده به این نیت که خوانندگان بیشتری بخوانند و بفهمند رو نداره.وظیفه که نه، به نظرم حق نداره. لحن عامیانه یا سنگین و یا هر لحن دیگری، باید به خوبی منتقل بشه. مترجم خوب از نظر من حق حذف بخش هایی از کتاب به خاطر تشخیص خودش رو نداره. اگر اثری سخت نوشته شده،سخت هم ترجمه بشه.من خواننده باید روی خودم کار کنم و فهم خودم رو ببرم بالا. نیاز به ترجمه تحت اللفظی نیست بلکه دانستن زبان نویسنده و فهم خوب اون، میتونه کار رو در بیاره.من وقتی اثر خارجی رو دارم میخونم دوست دارم حس کامل مطالعه یک اثر خارجی رو داشته باشم.طبعا استفاده فراوان از ضرب المثلهای فارسی و بعضا اذکار عربی و ایرانیزه کردن بیش از حد اثر( تخصص شاملو!!) برای شخص من دافعه ایجاد میکنه و البته شاید خواننده دیگری نظر متفاوتی داشته باشه. حتما جای بزرگانی مثل ابوالحسن نجفی،سروش حبیبی و محمد قاضی در این گفت و گوها خالی بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.