یادداشت Mika
1403/8/26
درد داشت. خیلی زیاد. با هر کلمه که میخوندم حسش میکردم که اون کلمات از اعماق روح کسی بود. خیلی وقت بود انقدر گریه نکرده بودم. اخرین بار با کتاب به امید دلبستم اینجوری گریه کردم و اینبار فکر کنم زجه زدم. هنوز توی شوکم. باورم نمیشه. مگه میشه به شخصیت های داستان اینقدر وابسته شد؟ اما اون احساسات واقعی بودن. یک دقیقه بعد از نیمه شب خود اسم کتاب حرف هایی رو در خود جا داده. جالبه که دقیقا یک دقیقه بعد از نیمه شب این کتاب رو تمام کردم. تمام شد. باید بگم این کتاب رو به کسانی که روحیه حساس دارن اصلا پیشنهاد نمیکنم. ولی اگه تصمیم گرفتید این کتاب رو بخونید بدونید که شخصی که این کتاب رو تمام میکنه با شخصی که این کتاب رو شروع میکنه خیلی فرق میکنه. این کتاب حسرت، درد، گناه، عشق و امید رو به زیبایی به تصویر کشیده اینکه تا اخرین لحظه امیدت رو از دست ندی. اینکه هیچ پشیمانی ای نداشته باشیم و جوری زندگی کنیم که در اخر حرفی برای گفتن داشته باشیم و نگذاریم هیچکس مانع پیشرفتمون بشه. هیچوقت. نمیخوام حسرتی برای خودم درست کنم پس از الان تا لحظه ای که فرصت زندگی توی این دنیا رو دارم سعی میکنم زندگی کنم. امیدوارم هممون یاد بگیریم که واقعا زندگی کنیم و بدونیم که هر روز ممکنه اخرین روز باشه پس زندگی کن و برای هدفات بجنگ که حسرتی برات نشن. که هیچی بدتر از حسرت برای بدست اوردن زمان بیشتر نیست.
(0/1000)
Mika
1403/12/20
1