یادداشت gharneshin
1404/2/26
(( براستی که هیچچیز ارزش جستجو نداشت؛ همهچیز دروغ بود! هر لبخندی خمیازهای از ملال را پنهان میکرد و هر شادیای لعنتی را، هر لذتی چندشش را، و از بهترینِ بوسهها چیزی جز میل تحققناپذیرِ خوشیِ بزرگتری روی لبها نمیماند. )) شاهکار فلوبر تنها داستان زنی که به شوهرش خیانت میکند نیست. بهترین جملهای که میتوانم با آن شروع کنم تحلیل یا بررسی این رمان را جملهای از آلبر کامو هست: ((انسان تنها موجودی است که نمیخواهد آن باشد که هست. )) رمان نخست از نوجوانی شارل بوواری شروع میشود تا زمانی که با شخصی به نام اما ازدواج میکند. اما بعد از ازدواج پی میبرد، ازدواجش آنچیزی که فکر میکرده و در رمانها میخوانده نیست؛ و هر روزِ زندگیاش در حسرت عشقهای آتشین، زندگی شهری و اشرافی، و هرچیزی که نیست میگذرد. اما او هربار که به عشقی دیگر، رویایی دیگر میرسد، باز هم احساس پوچی و شکست میکند. اِما نماد تقابل رویا با واقعیت است. شخصیتی که همیشه از وضع حال ناراضی است و رویای چیزهای دیگری را در سر میپروراند و هر بار میفهمد که دنیایش با چیزی که او هست، با چیزی که در کتابها خوانده است، و با چیزی که رویای آن را دارد متفاوت است. اِما بوواری تنها یک شخصیت خیالباف یا خیانتکار نیست بلکه میتوانیم همهی ما یک اِما بوواری باشیم. شخصیتپردازی کتاب بسیار دقیق و زیباست. داستانی بدون قهرمان با شخصیتهایی که هرکدام به نوعی تمام بخشهای انسان را نشان میدهند. فلوبر با این رمان و شخصیت، انسان را به تصویر میکشد. انسانی که از دنیا و زندگی حقیقیاش فاصله میگیرد و درگیر هوس دنیاییست که در رویای خود، رمانها، دیگران و... دیده است. همانطور که فلوبر در جواب سوالِ (( مادام بوواری چه کسی است؟ ))، گفت: مادام بوواری خودِ من هستم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.