یادداشت
1400/12/1
2.8
1
درباره مجموعه داستان «حومه» نوشته ویلیام فاکنر، ترجمه عبدالله قرهباغی، نشر بهنگار همه داستانهای این مجموعه را پیشتر هم خوانده بودم اما بار دیگر خواندم و بار دیگر لذت بسیار بردم. فاکنر در تصویرسازی، فضاسازی، شخصیتپردازی و فرم استاد است و تصاویری که میسازد پیش چشمت مصور میشود در پایان هر داستان میتوانی بگویی آن را زیستهای درباره ترجمه صادقانه بگویم چند بار موقع خواندن به خودم گفتم یادم باشد آخر سر نگاه کنم ببینم این کتاب اصلا ویراستار هم دارد یا نه و اصلا ویراستارش اسمش را هم اول کتاب زده یا نه، در پایان با کمال تعجب دیدم دو نام شناخته شده در کنار هم به عنوان ویراستار یاد شده است اما درباره هر یک از داستانها: - انبارسوزی از داستانهای بسیار معروف فاکنر است، چرخش در تصمیم شخصیتها، فضاسازی، درگیری ذهنی و ... استادانه در داستان حاضر شده است - داستان «سقفی برای خدا» شخصیتی را تصویر میکند که احساس میکند حقش خورده شده و تلاش میکند حقش را احقاق کند اما.... داستان مردان سربلند تصویرگر هر دو الگوی کهن غریبهای به شهر میآید و قهرمان به سفر میرود با هم است! آدمهای جهان کهن و جهان تازه را - رویاروی هم قرار داده است. یا در واقع آدمهای شهر و روستا را. اغلب فضای داستان در تاریکی شب میگذرد و در پایان داستان دو تا شخصیتی که در اول داستان دیدیمشان میروند تا چیزی در زمین دفن کنند، جایی در دل شب... - داستان شکار خرس در ابتدا زمینهچینی مفصلی از یک فضای دلچسب دارد. بعد حادثهای را روایت میکند که چاشنی طنز هم دارد، و در پایان یکی از شخصیتهای ظاهرا فرعی به نمایش گذاشته میشود که چگونه خواسته ناحقی دیرین را انتقام بجوید -داستان دو سرباز را در این مجموعه از همه بیشتر دوست داشتم. داستانی که برخلاف اغلب آثار فاکنر روایتی کاملا خطی دارد و از زبان کودکی تعریف میشود که تجربهای شگفت و بزرگسالانه را پیش رو دارد. داستانی که مخاطب خاص ندارد... - داستان «آنان نمردهاند» ادامه داستان دو سارباز است اما خدا را شکر که فاکنر آن را در ادامه همان داستان نیاورده و داستانی جداگانه از ان نوشتته است
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.