حومه

حومه

حومه

ویلیام فاکنر و 3 نفر دیگر
2.8
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

2

شابک
9786006835020
تعداد صفحات
148
تاریخ انتشار
1392/4/30

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        این مجموعه در سال ???? منتشر شد و یک  سال بعد برنده جایزه  ادبی پولیتزر شد.
فاکنر این مجموعه را به شش فصل تقسیم کرد: حومه، دهکده، سرزمین رام نشده، سرزمین بایر، سرزمین میانی و فراسو. مجموعه  داستان «حومه» شامل شش داستان با عنوان های انبارسوزی، سقفی برای خدا، مردان سربلند، شکار خرس، دورزمنده و آنان نمرده اند، است.
همچنین متن خطابه  فاکنر هنگام دریافت جایزه  نوبل ادبی نیز در مقدمه این اثر گنجانده شده است. مجموعه  داستان «حومه» در ???صفحه از سوی انتشارات به نگار منتشر شده است.
معرفی منتشر شده در روزنامه شرق به قلم علی شروقی:
آدم های قصه های فاکنر، انگار از ته تاریخ آمده اند. از اعماق بدویتی پیوسته با طبیعت و غریزه. از قوانین دل که همواره با قوانین سر، در نبرد و تعارضی حل ناشدنی اند.
از همین روست شاید که آثار فاکنر را به لحاظ ساختمان و محتوا، می توان محل تلاقی و جمع شدن دو الگویی به شمار آورد که آیزایا برلین در «ریشه های رمانتیسم» به تناظر آنها با یکدیگر اشاره می کند؛ یعنی «فرهنگ یونان» که نمود آن را در تراژدی یونانی می توان دید و «فرهنگ کتاب مقدس» که نمودش در عهد عتیق است. 
آیزایا برلین، در ریشه های رمانتیسم، یکی از مفاهیم محوری فرهنگ کتاب مقدس را «مفهوم زندگی خانوادگی» و «رابطه پدر و پسر» عنوان می کند. این مفهوم، یکی از مفاهیم کلیدی آثار فاکنر است. از طرفی، ساختمان قصه و فرجام قهرمانان در آثار فاکنر، سخت با آنچه در تراژدی یونانی اتفاق می افتد پهلو می زند و این شاید برآمده از فرجام تراژیکی است که فاکنر برای الگوی کهن مبتنی بر خانواده و قهرمانان حفاظت کننده از این الگو قایل است.
الگویی که حامیان آن وابسته به زمین و زراعت و قوانین طبیعتند و هیچ امر مصنوع را که بخواهد به عنوان عاملی خارجی بر این طبیعت بکر وارد شود و آن را در چارچوب نظمی نوین سازماندهی کند، بر نمی تابند. از این روست کارشکنی های قهرمانان قصه های مجموعه داستان «حومه» در برابر ماموران دولت و قوانین آنها. سرسختی این آدم ها در برابر قوانین دولتی، از جنس و ریشه سرسختی قهرمانان ملویل، نظیر ناخدا اهب یا بارتلبی محرر است در برابر نیرویی که می کوشد به نحوی بر آنها سیطره یابد و فرجام آنان نیز البته فرجامی تراژیک است.
نویسندگان بزرگ، همواره از عمق یک تاریخ و فرهنگ به جهان می نگرند و اینگونه است که جهان پیرامون خود را، هرچند خرد و کوچک، به وسعت تمامی جهان می گسترند که یوکناپاتافای ویلیام فاکنر، نمونه ای است درخشان از این جهان خردِ گشوده شده به روی تمامی تاریخ جهان و بشریت و رسیدن به این سنتز زیبایی شناختی جز با گرفتن عصاره و جوهر تاریخ و فرهنگ و تبدیل آن به امر کیفی، میسر نیست و این همان اتفاقی است که به بهترین شکل در نوشته های فاکنر رخ داده است و مجموعه داستان «حومه» نیز نمونه ای است از این دست.
قهرمانان تمامی داستان های این مجموعه، آدم هایی هستند خو گرفته به بدویت و طبیعتی که از آن برآمده اند و وابسته به الگوهایی که در زندگی وابسته به طبیعت ریشه دارند. در نتیجه این قهرمانان در ستیز دایم اند با هرآنچه قرار است شکل رابطه شان را با طبیعت مخدوش کند و همین جا باید گفت که اهمیت آثار فاکنر در آن است که این ستیز را در سطح ستیزی که مختص دورانی خاص از تاریخ آمریکاست محدود نگه نمی دارد و آن را به عمق ستیزهای بشری در تمام دوران ها پیوند می زند و این پیوند جزءبه کل جز از طریق همان نگاه جامع به عمق یک فرهنگ، میسر نمی شود. 
 در قصه «انبارسوزی» از مجموعه حومه که پیش از این هم با ترجمه نجف دریابندری در کتاب «یک گل سرخ برای امیلی» چاپ شده، پدر، لجوجانه و به تنهایی در برابر جمعی که نظمی نوین را نمایندگی می کنند ایستاده است و در تلافی آنچه بر او می رود، از قوانین و روش های فردی و خشن خود استفاده می کند.
انبارسوزی از طرفی، قصه ای سخت ادیپی است. قصه از زاویه دید سوم شخص محدود به ذهن پسر کوچک روایت می شود. پسری که پدر را لو می دهد و در پی این کار، فراری و آواره می شود. گویا خانواده کهن در آستانه عصری نو، محکوم به اضمحلال است و فاکنر نیز همچون بالزاک، آنقدر واقع بین هست که این اضمحلال را آنگونه که واقعا در حال رخ دادن است ببیند و به همین دلیل بدون آنکه جانبداری خود را از جهان کهن در سیر منطقی رویدادها دخالت دهد، قصه را در بستر طبیعی خود به جریان می اندازد.
چنان که بالزاک نیز چنین بود و تصادفی نیست این میزان علاقه فاکنر به بالزاک.
فاکنر در گفت وگویش با پاریس ریویو درباره بالزاک می گوید که او «جهان بی عیب و نقصی خلق کرده که متعلق به خودش است و این همچون سیلان خونی است که در رگ های ?? کتابش جاری است.» که این را شاید بتوان درباره جهان خود فاکنر نیز گفت و درباره جغرافیای خیالی اش یعنی یوکناپاتافا که جزیی کوچک است به وسعت تمامی جهان و به گستردگی تاریخ بشر.
در آخرین قصه مجموعه حومه، یعنی قصه «آنان نمرده اند»، راوی با اشاره به منطقه «پیچ فرنچمن» که محل سکونت او و خانواده اش در آنجاست می گوید: «مثل خود غروب که مرکزش همون جای کوچیکی بود که حتا تو نقشه م نیست، جایی که تو کل زمین دویست نفرم نمی دونن اسمش پیچ فرنچمن یا هر اسم دیگه ایه، اما از همون جا به تمام جهات وصل شده که هیچ جایی نه این قدر براش بزرگه که نتونه بهش وصل شه، نه این قدر کوچیک که ندیده بگیردش.» و این وصف، وصف دقیق یوکناپاتافای فاکنر است.
سرزمینی خیالی در جنوب آمریکا که آن را بر روی نقشه های واقعی نشانی نیست، اما نقطه اتصالی است به تمامی جهان.
مجموعه داستان حومه، چنان که مترجم در مقدمه کتاب اشاره کرده، بخش اول از کتاب «مجموعه داستان ها»ی فاکنر است و شامل شش داستان که همان طور که گفته شد در اکثر آنها به نوعی با مضمون محوری ستیز طبیعت وحشی با مصنوعات و قوانینی که از بیرون بر این طبیعت اعمال می شوند روبه رو هستیم.
مثل ستیز کلانتر پیر قصه «مردان سربلند» با بازرسی که از طرف دولت برای سرباز گیری آمده است یا ستیز شخصیت اصلی قصه «سقفی برای خدا» با قوانین جدید مربوط به ساعات کار، که از طرف دولت وضع شده است.
نمود آشکار این ستیز و حکمت شفاهی پشت آن را می توان در آنچه کلانتر پیر قصه مردان سربلند به بازرس دولت می گوید مشاهده کرد: «نیت تو درسته. فقط مشکل اینه که خودت رو با قوانین و مقررات خفه کردی. مشکل ما همینه. اون قدر واسه خودمون الفبا و قانون و دستورالعمل اختراع کردیم که نمی تونیم هیچ چیز دیگه رو ببینیم.
اگه اون چیزی که می بینیم با یه الفبا و قانون جور در نیاد، خودمون رو گم می کنیم. شدیم عین جونورایی که دکترا تو آزمایشگاه ها می سازن، موجوداتی که یاد گرفتن چه طوری استخونا و دل و روده شون رو جدا کنن و باز زنده بمونن؛ هنوز بشه زنده نگهشون داشت، تا یه مدت نامحدود یا واسه همیشه.
شاید حتا بدون اینکه بدونن استخونا و دل و روده شون رو از دست دادن. ما ستون فقرات مون رو از دست دادیم. به این نتیجه رسیدیم که آدما دیگه ستون فقرات لازم ندارن؛ داشتنش دیگه از مد افتاده، اما جای ستون فقرات هنوز وجود داره. ستون فقرات زنده نگه داشته شده و یه روزی دوباره جاش می زنیم. من نمی دونم کی این اتفاق می افته و یاد گرفتنش چه قدر کار می بره، اما یه روزی می شه.»
      

یادداشت‌ها

          درباره مجموعه داستان «حومه» نوشته ویلیام فاکنر، ترجمه عبدالله قره‌باغی، نشر به‌نگار
همه داستان‌های این مجموعه را پیشتر هم خوانده بودم اما بار دیگر خواندم و بار دیگر لذت بسیار بردم.  فاکنر در تصویرسازی، فضاسازی، شخصیت‌پردازی و فرم استاد است و تصاویری که می‌سازد پیش چشمت مصور می‌شود در پایان هر داستان می‌توانی بگویی آن را زیسته‌ای
درباره ترجمه صادقانه بگویم چند بار موقع خواندن به خودم گفتم یادم باشد آخر سر نگاه کنم ببینم این کتاب اصلا ویراستار هم دارد یا نه و اصلا ویراستارش اسمش را هم اول کتاب زده یا نه، در پایان با کمال تعجب دیدم دو نام شناخته شده در کنار هم به عنوان ویراستار یاد شده است
اما درباره هر یک از داستان‌ها:

- انبارسوزی از داستان‌های بسیار معروف فاکنر است، چرخش در تصمیم شخصیت‌ها، فضاسازی، درگیری ذهنی و ... استادانه در داستان حاضر شده است

- داستان «سقفی برای خدا» شخصیتی را تصویر می‌کند که احساس می‌کند حقش خورده شده و تلاش می‌کند حقش را احقاق کند اما....

داستان مردان سربلند تصویرگر هر دو الگوی کهن غریبه‌ای به شهر می‌آید و قهرمان به سفر می‌رود با هم است! آدم‌های جهان کهن و جهان تازه را - رویاروی هم قرار داده است. یا در واقع آدم‌های شهر و روستا را. اغلب فضای داستان در تاریکی شب می‌گذرد و در پایان داستان دو تا شخصیتی که در اول داستان دیدیمشان می‌روند تا چیزی در زمین دفن کنند، جایی در دل شب...

- داستان شکار خرس در ابتدا زمینه‌چینی مفصلی از یک فضای دلچسب دارد. بعد حادثه‌ای را روایت می‌کند که چاشنی طنز هم دارد، و در پایان یکی از شخصیت‌های ظاهرا فرعی به نمایش گذاشته می‌شود که چگونه خواسته ناحقی دیرین را انتقام بجوید

-داستان دو سرباز را در این مجموعه از همه بیشتر دوست داشتم. داستانی که برخلاف اغلب آثار فاکنر روایتی کاملا خطی دارد و از زبان کودکی تعریف می‌شود که تجربه‌ای شگفت و بزرگسالانه را پیش رو دارد. داستانی که مخاطب خاص ندارد...

- داستان «آنان نمرده‌اند» ادامه داستان دو سارباز است اما خدا را شکر که فاکنر آن را در ادامه همان داستان نیاورده و داستانی جداگانه از ان نوشتته است
        

0