یادداشت کتابفام
1404/4/14
همچنان که «تادئوش کونویتسکی» راوی «محشر صغرا»ست، در مقام شخصیت اول کتابش هم ظاهر میشود و یک کتاب جذاب را در مقابل چشمان خوانندهاش میگذارد: اغلب خواندنی و مفرّح، بسیار شخصی، بسیار عصبی و عصبانی و در عین حال مرثیهآمیز و با یک فلسهی بهغایت اسلاوی. کتاب، سراسر در تنها یک روز میگذرد؛ روزی که هیچکس نمیداند در چه ماهی از چه سالیست و روزش درخشش تابستان و شبش، برف و سنگینی و تاریکی زمستان را در خود دارد؛ روزی که قرار است لهستان، به خاک اتحاد جماهیر شوروی ملحق شود و در صبح همان روز، دو تن از اعضای اپوزوسیون لهستانی بهسراغ "کونویتسگی راوی"، این نویسندهی خسته و شکستخوردهای که دیگر فایدهای در نوشتن نمیبیند میآیند که تصمیم بر این شده که او در ساعت مشخصی در شب همین روز خود را در برابر ساختمان زشت و هولناک حزب کمونیست، این نماد سرکوب لهستان به آتش بکشد و «کونویتسکی» مابقی روز را با بیحسی و لاقیدی رضایتبخشی، با دبّهی بنزینی پر از تینر در دست و قوطی کبریتی وارداتی در جیب، خیابانهای ورشو را گز میکند، وارد موقعیتهایی خیالی متعدّدی میشود و از آنها خارج میشود و شهری را به تصویر میکشد که از بالاترین تا پایینترین مقامهایش، همه دست در دست هم دزدی میکنند و در دریای بیکران دزدیهای مجاز غوطهورند؛ کشتیشان هم به صخرههای ساحل شکسته نخواهد شد زیرا که دیگر روی ساحل را نخواهند دید. سیستمی که کار خود را با این شعار «لنین» آغاز کرد: "آنچه را که دزدیست، بدزدید". کتابها و فیلمهای «کونویتسکی» بازتابی تاریخی از لهستاناند؛ تاریخی سراسر شکست، یأس و خیانت. او دربارهی حساسترین موضوعات، بهدور از هرگونه اخلاقگراییای مینویسد. حتی کتابهایی که برای مخاطبان جواناش مینویسد، آلوده به تیغی از زهرخند هستند. «محشر صغرا» دارای عناصری چون طنز، کابوس و تحلیلهای سیاسی عمیق بر اساس موقعیتهای معتبر است اما «تادئوش کونویتسکی» همچنین طنز خام را با طرحی عاشقانه-غنایی، وقار را با عیاشی، کنایه را با ترحّم و مشاهدات واقعگرایانه را با نشخوارهای فلسفی فکری در هم میآمیزد. آنچه که این رمان را بسیار ناراحتکننده، تکاندهنده و از نظر ادبیات اروپای شرقی بسیار مهم و کلیدی میکند، بیثباتی لحن به ظاهر خطرناک «کونویتسکی»ست و این حس را به شما میدهد که بهجای کتاب، بمبی ساعتی را در دستهایتان نگاه داشتهاید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.