یادداشت نعیمک
1403/9/26
پیش از هر چیزی به جای «پیناتس» از لفظ «اسنوپی» برای این کمیک استفاده خواهم کرد چون همیشه با این اسم در ذهنم بود و نمیدانم به فارسی چی میشود گفت! «مغزفندقیها» اصلاً چرا به این نام مشهور است؟ نمیدانم. اسنوپی یکی از تاثیرگذارترین و مهمترین کمیکهای روزنامهای است. شولز این شانس را داشته که برای مدت بسیار طولانی روی این کمیک کار کند و تقریباً هر چی زیروبم بوده توسط خود شولز درست شده و کمتر دچار گزند دیگر نویسندهها شده یا برعکس واترسون (کالوین و هابز) که اجازۀ هیچ دخل و تصرفی نداد؛ اسنوپی در فضاهای دیگر مثل سینما و عروسک و چهوچهوچه... بسیار خوششانس بوده. جذابترین بخش جلد اول دیدن تصویرهای اولیۀ شخصیتها است که هنوز ناپخته بوده یا دقیقتر بگویم به شکل امروزی درنیامده بودند و خیلی بیشتر شبیه بچهها و فیزیک آنها هستند. حتی ماجراها هم بیشتر به فضای کودکی میخورد. اتفاقی که بعداً کمتر شد و شوخیهای پیچیدهتری جایگزین شد که لزوماً به عنوان اتفاقی غلط نمیگویم. برخی فریم و پلانها واقعاً بامزه هستند و حتی امروزه هم میشود باهاشون خندید. دیدن اسنوپی خیلی حس خوشی داشت. دیدن شرودر و بقیۀ شخصیتها که مشخص است به آنی ظاهر میشوند اما کمکم قوام میگیرند. دیدن این روند حتی در خود جلد اول هم بسیار زیبا است. حس میکنی که نویسنده دارد تمرینهایی میکند و از آنچه که قبلاً ساخته است درس میگیرد. یادمان نرود که تقریباً هر روز این کمیکها باید چاپ میشدند و داشتن ایده برای هر روز اصلاً کار سادهای نیست. در این جلد جتی چارلی براون لزوماً شخصیت اصلس نیست. به جز اینکه برخی فریمها مستقیماً قصۀ دیگرانِ دیگری است. خود چارلی هم گاهاً شخصیت محبوب نیست. باهاش شوخی میشود، عصبانی میشود، کرم میریزد و یک قهرمان نیست که بگوییم عاشقش هستیم و شاید همین ویژگی خیلی مهم اسنوپی است. یعنی تمام شخصیتها این قدر تودلبرو و جذاب هستند که هر کسی میتواند با یکی از آنها ارتباط برقرار کند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.