یادداشت سید علی مرعشی
1401/4/11
روان شناسی اگزیستانسیال آروین یالوم بیش از هر چیز سعی کرده خود را در جایگاهی فیلسوفی جا نزند و صرفا کاوشگری در دنیای فلسفه اگزیستانسیال معرفی کند که می خواهد از برکات این فلسفه سترگ دُری گزیند و برای درد های بی شمار روان آدمی پاسخی بیابد. به سراغ «مرگ» می رود و مبدا مشکلات اصلی بشریت را ناتوانی در حل این بزرگترین غم عالم می جوید و سعی می کند به نوعی تمام نارحتی های روحی را مآلا به مرگ و زوال نسبت دهد. بر او نمی توانم خرده بگیرم زیرا در ساختار جامعه غربی پیشرفته ای که در دهه ۸۰ (زمان نگارش کتاب) انواع انقلاب ها و پیشرفت ها را تجربه کرده و خود را بر قله تاریخ علم می دید و بر بسیاری از مسائل فائق آمده بود، عنصری مثل مرگ و نیستی می شود یک علامت سوال بزرگ. آخر چه؟ چه می شود؟ چه می شوم؟ کجا می روم؟ و این بزرگترین راز پدران سر از خاک در می آورد و در پس رنگارنگ روزگار، سکوت دشتی لم یزرع را با آدمی به نظاره می نشیند. حق می دهم و درک می کنم که وقتی این همه مساله فلسفی، علل وشالوده تربیتی وجود دارد چرا به سراغ اگزیستانسیال می رود و مرگ می شود چراغ راه یالوم. مطلبی که ذهن مرا غلغلک می دهد این است که چگونه بررسی موردی چندین بیمار روان پریش می شود مبدایی برای تطبیق آراء فلسفه اگزیستانسیال در روند تشخیص و درمان؟ آن هم بیمارانی که باید روند تحقیق و جامعه آماری آن، نوع بیماری، سوابق خانوادگی، تاثیر محیط، خاطرات کودکی، امیال شکل گرفته در طول زندگی و ده ها عامل دیگر بررسی شوند تا شاید و فقط شاید بتوان عامل مشخصی را موثر در شکل گیری بیماری دانست؟ آن هم اگر در طول شناخت بیمار و بیماری عوامل دیگری بر بررسی پویای این روند درمانی تاثیر نگذارد. به زبان منطق برهان انی محصل از تجربیاتی که در طول زندگی برای خود و بیمارانش بوجود آمده می شود محملی برای رسیدن به نتایج کلی و سر زدن به مقالات فلسفی و وام گرفتن عباراتی از آنها برای تطبیق بر بیمارانش. حال اینکه یک محقق در اینجا با ذهن روانکاوانه آثار فلسفی را خوانده و یا با ذهن فلسفی مشکلات بیمارانش را تفسیر کرده خود مساله ای است که در فرصت دیگر باید مفصل بدان پرداخت. از اینها عجیب تر اقدام برخی دوستان کتاب خوان برای معرفی کردن این اثر و بهره بردن از جملات و بند هایی چند از لابه لای تار و پود نظام های مختلف فلسفی، روان شناسی این اثر و بعد تجویز نسخه هایی شفا بخش برای همه (بیمار و غیر بیمار) است. انصاف البته اقتضا می کند که تلاش چند ساله دکتر یالوم برای بررسی بیماران مختلف و کند و کاو حالات و تجارب آنها را ارج نهیم اما دغدغه من تنظیم نسبت خواننده با اثر است. نسبت سنجی مناسب، نه تنها موجب فهم اصل کلام نویسنده در ظرف مناسب خود است، بلکه امکان پیش برد مرزهای کشف شده توسط او را نیز فراهم می آورد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.