یادداشت مجید اسطیری

آبی تر از گناه، یا، بر مدار هلال آن حکایت سنگین بار
        در مورد جنبه‌ای از اثر که باعث میشود آن را رمانی جنایی تلقی کنیم :
"روایت رمان از جنس رمان های پلیسی است که تعلیقشان بر اساس" بعد چه خواهد شد؟" نیست بلکه بر اساس "چه شد که این گونه شد؟" است
البته من نمی فهمم چرا آقای حسینی خواسته بهانه روایت اعتراف کردن راوی پیش پلیس باشد چون جنس حرف هایی که میزند اصلا از جنس حرفهایی که یک مجرم جلوی پلیس بگوید نیست 
حتی اولش یک جا میگوید دارم این اعتراف ها را برایتان مینویسم که نوع نثر از جنس اعتراف نوشتن هم نیست
کلا این جور کردن "بهانه روایت" دردسراست اما به هر حال شکل روایت جالب و روان است
 
 در مورد جنبه‌ای از اثر که باعث میشود آن را رمانی اجتماعی تلقی کنیم :
  "هر چه به پایان اثر نزدیک می‌شویم نقش تاریخ، انتقام مستضعفین از اعیان و ظلم های اشراف بر رعایا پر رنگ تر می‌شود و اثر را خواندنی تر می‌کند."

 در مورد جنبه‌ای از اثر که باعث میشود آن را رمانی تاریخی تلقی کنیم :
 "امروز با دوستان از تساهل و تسامحی که در شعر سعدی هست حرف میزدیم. برایشان از این رمان گفتم و شخصیت شازدهء قجری از اسب و از اصل افتاده ای که دوست دارد راوی فقط از کتاب کلیات سعدی برایش شعر بخواند و نه هیچ شاعر دیگری. حتی حاضر نیست لقب شیخ اجل را به کار ببرد و به جوان میگوید "از اجل بخون" انتخاب دقیقی است. در جهان پر از رواداری و سهل انگاری سعدی بعید است زیردستان بتوانند بالادستی ها را به زیر بکشند. شازده این را میخواهد"
 
در مورد جنبه‌ای از اثر که باعث میشود آن را رمانی عاشقانه تلقی کنیم که البته خیلی کمرنگ است:
 "یک نشانه که قبلا در رمان های ضعیف دیده م و متاسفانه الآن دارم در این رمان هم میبینم این است که یک زن وارد اثر میشود و همه عاشق همان یک نفر میشوند!"

و نهایتا ارتباطی که من به شکل خیلی شخصی با این اثر برقرار میکنم:
 "حس خوبی که این رمان کوچک در من ایجاد میکند به خاطر یک انتقام تاریخی است که در پایان رمان برملا میشود. اجرای نویسنده هم خیلی خوب است. از ابتدا راوی مدام نقش خودش را انکار میکند و خودش را یک آدم بی اراده ضعیف النفس واداده نشان میدهد و ناگهان در پایان اثر چهره ای کاملا متفاوت از او می‌بینیم. یک بازمانده تاریخی از نسل معین الرعایا که میداند قدرت ادامه نسل را ندارد باید انتقام مستضعفین را از اشرافزادگان بگیرد. در پایان اثر نگاه ماه به راوی خیلی عوض میشود و او را یک قهرمان دوست داشتنی می یابیم که اگرچه طبیعت قدرت مردانگی را از او دریغ کرده اما او وظیفه تاریخی اش را به عنوان آخرین مرد از نسل معین الرعایا میشناسد و آن را انجام میدهد"
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.