یادداشت محمدقائم خانی

احضاریه
        .


احضاریه، اثر مهمی است چون پدیده‌ی پیاده‌روی اربعین را به موضوع تأمل‌برانگیز و مورد بحث تبدیل کرده است. اهمیت این کتاب در قالبی که علی مؤذنی برای روایت انتخاب کرده، یعنی رمان، نیست؛ بلکه در توجه تازه‌ای است که به اربعین کرده و نگاه ویژه‌ای که به این پدیده داشته، است. او در این کتاب، به این مناسک از منظری جمعی اندیشیده و به این بهانه، سعی کرده تاریخ اسلام را به زندگی امروز پیوند بزند. بعد از این کتاب، اربعین صرفاً نمودی تازه از اظهار ارادت شیعیان به سرور و سالار شهیدان نیست، هرچند که اربعین نمود حیرت‌انگیزی از این ارادت و اخلاص است ولی مؤذنی این جنبه را رها کرده و زیارت را موضوع تفکر و بحث ساخته است. تا قبل از آخرین اثر علی مؤذنی، کتاب‌های دیگری هم نگاشته شده بود که یا به اربعین توجه می‌کرد و یا به زائران. احضاریه، کتابی است دربارۀ امامت، و نیز زیارت؛ و نه کتابی دربارۀ امامان یا زائران. آن‌چه دغدغۀ مؤذنی در این کتاب است، شخص امام نیست، بلکه خود امامت است. برای همین پیش از نوشتن دربارۀ اربعین، به گم‌گشتگی ما پرداخته و سردرگمی ما را نشانه رفته است. تا از این رهگذر، نیاز به امام، به یک ضرورت زندگی در دنیای معاصر تبدیل شود. این‌جاست که تاریخ متولد می‌شود و توجه به تاریخ، به مرکز اثر مؤذنی منتقل می‌شود. این کتاب نمی‌تواند به تاریخ اسلام نپردازد؛ چون امامت به موضوع آن تبدیل شده و تحلیل، نیاز روزمرۀ آن گشته است. خودآگاهی نسبت به جایگاه اربعین و حرکت زائران، خود‌به‌خود تاریخی می‌آفریند که نسبتی با گذشته دارد و اثری بر آینده. ظهور آگاهی و حاضرشدن تاریخ نزد آن، ادامۀ زندگی را به درک گذشته منوط می‌کند و راه آینده را در نسبت با کشمکش‌های امروز می‌سازد. بنابراین تاریخ نه یک‌تفنن در توجه نویسنده به کربلا، که یک ضرورت برای استمرار آگاهی در نسل‌های متمادی است. درعین‌حال، موضوع‌شدن امامت به قطع رابطۀ زائر و امام منتج نشده است. زائر، هنوز زانر است و با قلب خویش نزد امام می‌رود. زائر تنها نیازی ذهنی و تحلیلی به امامت ندارد، بلکه حاجتش درک حضور امام یا خواهر امام است. در این ساحت با شخص امام کار دارد و صرف پژوهش ارضایش نمی‌کند. این است که به خواب‌ها و صحنۀ نوشیدن آب توسط خواهر راوی در ابتدای اثر می‌پردازد. او نمی‌خواهد تاریخ اسلام را به مجموعه‌اطلاعات پراکنده تبدیل کند، بلکه درصدد است رابطۀ قلبی شیعیان با امام را به صحنۀ آگاهی هم بکشاند و از بسندگی به مناسبات عاطفی و غریزی زائران بیرون برود.

اما نمی‌توان از نقد ادبی احضاریه فرار کرد؛ چون خود مؤذنی به انتخاب قالب رمان آگاهی داشته و به‌قصد، چنین روایتی را برگزیده است.

چرا مؤذنی چنین دغدغه‌ای داشته؟ چون خواسته چیزهایی را با هم آشتی دهد که با هم سر جنگ دارند. پژوهش و توجه تاریخی، نیازمند فاصله‌گذاری و توجه به روش کار و دقت نظر است، اما حضور و زیارت متناسب با شاعرانگی و وحدت و یکی‌شدن است. و این دو چگونه می‌توانند با هم در یک‌جا جمع شوند؟ چطور می‌توان موضوع و تحلیل را با حضور و اشراق جمع کرد بدون آن‌که صدمه‌ای به هیچ‌کدام وارد آید و فاصلۀ میان آن دو برداشته شود؟

مؤذنیِ دانا و باتجربه می‌داند که هیچ‌راهی برای این کار جز پرداختن به فرم روایت نیست. او مجبور است به فرمی تازه فکر کند تا بتواند این آگاهی تاریخی را با درک شاعرانه از حضور امر قدسی در یک منِ اندیشنده به وحدت برساند تا از دچارشدن به بیماری دوگانگی شخصیتی (که در میان متفکران ما و جامعۀ علمی فراوان یافت می‌شود) رهایی یابد. او فرمی را که قبلاً هم از آن‌ها استفاده کرده بود، می‌آزماید تا توسط آن بتواند دو رویکرد ظاهراً متضاد را در زیارت اربعین آشتی دهد. این‌ها همه، نشان از دقت و تجربۀ بالای مؤذنی دارد اما صدحیف که نویسنده در کار خویش موفق نبوده و نتوانسته فاصلۀ بین توجهات تاریخی را با زندگی امروز بردارد. هرچند پرداختن مؤذنی به تاریخ، ملال‌آور نیست و ما به او اجازه می‌دهیم تا تاریخ را در یک طرح روایی کلی پیش چشم ما قرار دهد، اما واقعیت آن است که ما هنگام پیگیری متن تاریخی از فضای رمان خارج می‌شویم و در موضع مخاطب روزنامه قرار می‌گیریم که حسی نسبت به اربعین ندارد و صرفاً مخاطب تحلیل‌های ذهنی یک شخص است. بنابراین هنگام خواندن کار، دچار دوگانگی حسی و بینشی می‌شود و اثر را با لذت و شوق دنبال نمی‌کند. بنابراین می‌بینیم با وجود آن‌که نویسنده به اهمیت فرم و نقش حیاتی آن در ایجاد محصولی که مد نظر او بوده پی برده، اما در عمل نتوانسته بهره‌ای از فرمِ تازۀ خویش ببرد و مخاطب را به‌عنوان یک خوانندۀ رمان از دست می‌دهد.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.