یادداشت وایولت
دیروز
بهترین بود بهترین. این کتاب را زندگی کردم.تمام شخصیت ها به دلت مینشست.گویی دوست داشتی با آن ها زندگی کنی. تمامش را دوست داشتم.از لحظه ی ورود تامی تا مرگ چاک٬گذر از جهنم٬ازمایش ها تریسا٬کله شقی های مینهو٬پرپر شدن نیوت تمامش زیبا بود. از خواندش سیر نمیشدی.تا دو ی نصف شب بیدار ماندم تا تمامش کنم.گریه کردم و گریه کردم. داستان عالی شخصیت های عالی همه چیز عالی بود و گیج کننده. وقتی کتاب اخر را تمام کردم دوست داشتم دوباره میخواندمش. و اما بهترین قسمت کتاب نیوت بود.بهترین شخصیتی که خوانده بودمش.با آن موهای بلند و بور با قد بلند و چهره ی مهربانش.سخنان دل نشینش به ته قلبت نفوذ میکند و نمیگذارد کس دیگری را دوست داشته باشی. آنقدر کم صحبت میکرد که در کتاب سه وقتی دو فصل را به او اختصاص داده بودند از خوشحالی بال در آوردم .البته که آن دو فصل آتش بر جگرم زد.تا همیشه تامی گفتنش را یادم میماند.نگه داشتن اسم سونیا در ذهنش.ندانستن راجب خواهرش موقع مرگش همه اش مرا افسرده کرد . بعد از این کتاب هیچ چیز دیگری به دلم نمیچسبد. ممنون از جیمز دشنر عزیز و نشر افق که جلد های به این خوبی طراحی کردند 🩷
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.