یادداشت محمدرضا مهدیزاده
3 روز پیش
به نام خدا غرب اینگونه که دیدگاه [دکتر زیباکلام] است، غرب شد! 🔳چند روزی بود که مشغول مطالعه کتاب غرب، چگونه غرب شد؟ از دکتر زیباکلام بودهام. ایشون در این کتاب یک دغدغه اصلی و بنیادی را برای خود دارد. ایشون در این کتاب میخواهد طرف دیگهای از غرب را، که ما ایرانیها کمتر در موردش شنیدیم صحبت کند البته با کمی غلو!. دغدغه او را ارزشمند میدانم، و ایشون را برای وقت و زمانی که برای نوشتار این کتاب صرف کردهاند را تشویق میکنم. اگرچه که ایشون این کتاب را به تنهایی نگارش نکردند و خواهر مرحومشان و دانشجویان علوم سیاسی هم در کنار دستشان بودهاند و دکتر را برای نگارش این کتاب یاری کردهاند. 🔲زیباکلام، فردی که در کشور، طرفداران و مخالفان زیادی دارد. مخالفان زیباکلام با برچسب غربزده، ایشون را تقبیح و موافقانشون با برچسب روشنفکر او را تشویق میکنند. بنده نه موافق صحبتهای ایشون هستم و نه مخالف. من کاملا با دید انتقادی به پدیدههای سیاسی و افراد سیاسی می نگرم و آنها را بررسی میکنم. با همین دید انتقادی هم این کتاب را مطالعه کردهام، اما این موضوع به این معنی نیست که بنده کتابشان را خواندم تا اینکه به دنبال نوشتاری در کتاب باشم که ایشون را نقد کنم. خیر اینگونه نیست. بنده با وسواس این کتاب را خواندم و بسیار هم از این کتاب موجود چیزهایی یاد گرفتم، که قبلا نمیدونستم. 🔳اول از جلد و نام کتاب شروع میکنم. جلد کتاب با طرحی ساده و هوشمندانه طراحی شده است. کلمه غرب بهگونهای طراحی شده است که انگار مشخص نیست که کدوم نوشته غرب درست است. چندین غرب و با رنگهای مختلف توی هم لولیدند و اگر دقت کنید، بسیار سخت متوجه میشوید که غرب را با یک رنگ خاص پیدا کنید. اما وقتی کتاب را از خود دور نگه میدارید، با همه این لولیدنها کلمه غرب کمی واضح میشود. فکر میکنم که این حرکت، به این معنی است که در مورد واژه غرب، بسیار نظرهایی هست که هیچ کدامشان ما را به درستی با غرب آشنا نمیکند، و این تجمیع این نظرهاست که غرب شناخته میشود. جلد کتاب ما چگونه ما شدیم هم اینگونه طراحی شده است. این برداشت از جلد، شاید خوشبینانهترین برداشتی بود که من از آن کردم. چونکه دکتر زیباکلام در این کتاب. با یک اندیشه و یک ایدئولوژی به سمت غرب رفته است، و با همون اندیشه و فهم خود، غرب را به مخاطب میشناساند. بنده دیدگاه دکتر زیباکلام در این کتاب را، همانند غرب رنگآمیزی شده جلد کتاب میدانم، که دیدگاه ایشون یکی از این رنگها است و یک نظر و دیدگاه را غالب کرده است. به نظر بنده عنوان کتاب، غرب چگونه، غرب شد را با عنوان غرب اینگونه که دیدگاه من [زیباکلام] است، غرب شد. درست باشد. چونکه نوشتار ایشون در این کتاب، خالی از دیدگاه و عقیدهشان نیست. 🔲بنده از این موضوع اصلا خُرده نمیگیرم. این موضوع که این کتاب، برداشت دکتر زیباکلام از غرب است، و شاید به قول مخالفین، دکتر غرب را در این کتاب ستایش میکند، من را برای خواندن این کتاب منصرف نمیکند. اگرچه که مخالفین ایشون هم زیاد غلو کردهاند، و اینگونه نیست که دکتر کاملا جانبدارانه این کتاب را نوشتهاند. ایشون خواننده را با تاریخچه غرب و چگونه غرب شد آشنا میکند. اصلا چرا رنسانس شکل گرفت؟ چرا نیروی دریایی غربیها پیشرفت کرد؟ چه فضایی در آن دوران از زمان در اروپا بوده که متفکران زیادی همانند قارچ از زمین بیرون میآمدند و نظریهپردازی میکردند؟ شیوه تولید اقتصادی اروپا چگونه بوده است؟ زیست اجتماعی و طبقهبندی مردم در آن زمان به چه شکل بوده است؟ حکومت به چه شیوهای در قرون وسطی اعمال قدرت میکرده است، و مشروعیت خود را از چی میگرفته است؟ کلیسا چه نقشی داشته است؟ و چندین سوال دیگر که دکتر زیباکلام به آنها در این کتاب پاسخ داده است. 🔳یک نقد اساسی و بزرگ و مهمی که این کتاب دارد، نداشتن منبع است. هیچ منبعی نیست که مخاطب بتوانند سقم و صحت مطالبی که ایشون در این کتاب نوشته است را بررسی کند. این موضوع، مهر تاییدی میزند که این کتاب، کتابی در رده کتاب علمی نیست. این مبحث باعث میشود که نقدهای زیادی به آن بشود، چونکه همانطور که گفتم نمیتوان به درستی یا نادرستی مطالبی که ایشون در کتاب به کار برده است، پی ببریم. اما باز این به این معنی نیست که مطالبی در کتاب نوشته شده است، همه تراوشات ذهن زیباکلام است، و این به این معنی باشد که همه مطالبها، یا کاملا دروغ هستند و یا کاملا راست! اینجا حکم میکند که کسی که میخواهد این کتاب را بخواند، ذهن خود را از شناختی که به دکتر دارند خالی کنند، چه خوب و چه بد. و همچنین با عینک نقادانه این کتاب را بخواند. 🔲دکتر زیباکلام در مقدمه کتاب، چرایی نوشتار کتاب را بازگو میکند. او که استاد دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی است. از ناآگاهی یا جهل دانشجویان علوم سیاسی نسبت به غرب آگاه میشود. ایشون بهخاطر اینکه این جهلی که نسبت به غرب خصوصا در دانشجویان علوم سیاسی و عموما افکار عمومی جامعه، وجود دارد، این کتاب را مینویسد. او دلیل این جهل را ایدئولوژی حاکم میداند، چونکه غرب ستیزی یکی از اصولی است که حاکمیت به دنبال آن است. و این موضوع، باعث شده است که نگاه ایرانیها به غرب تحریف شده باشد. غرب مساوی شده است از جنایت، جنگ، خونریزی، استعمار، استثمار، زور، قدرت، دخالت، نفوذ و هرآنچه که واژههای بدی در سیاست بهکار میرود. 🔳از همان مقدمه کتاب، خواننده از بطن و ریشه چرایی نوشتار این کتاب پیمیبرد. دکتر زیباکلام تلاش میکند که آن ور یعنی خوبیهای غرب را با مخاطب آشنا کند. اگرچه که ایشون این موضوع را در همان مقدمه نهی میکند. اما زمانی که کتاب را شروع به خواندن کنی و تا اینکه تمامش کنی، به این موضوع پی میبرید. ایشون تلاش دارد که پیشرفتهای غرب و اینکه غرب چگونه به این پیشرفتهای عظیم رسیده است، بازگو کند. اگرچه که از سیاهیهای غرب هم یک گوشه چشمی اشاره میکند، اما ایشون آن را طبیعی میشمارد. درجایی از کتاب که به سفرهای دریایی و جنایتهای اروپاییان میپردازد، در دفاع از این عمل میگوید: [درعینحال همه تغییر و تحولات عظیم در طول تاریخ بشر همواره با برخی از ناملایمات و کاستیها همراه بودهاند.] 🔲دکتر زیباکلام در همان فصل اول پتک محکمی بر باورهای مخاطب از غرب میزند، و مخاطب را به یک شکاکیت بزرگی نسبت به باورهایی که تا به حال به غرب داشته است، فرو میبرد. ایشون اسم فصل اول را ما و غرب: روایت یک کجفهمی تاریخی میگذارد. ایشون بر این باور است که ما تا الان یک روایت از غرب داشتهایم و این روایت یک روایت غالب در بین روایتهای دیگه از غرب است. و این روایت موجود، یک کجفهمی و غلطی است که ما با اون غرب را میشناختیم. و ایشون در فصل اول به چرایی این کجفهمی میپردازد و تلاش میکند که روایت خود را، که به نظر خود، روایت درست است، بیان کند. 🔳دکتر زیباکلام بر این باور است که ما ایرانیها زمانی با غرب آشنا شدیم که، جامعه ایران نسبت به جامعه غرب عقب مانده بود. و حالا، ایرانیها در این عقبماندگی که نسبت به اروپا داشت، تلاش کرد که به غرب نزدیک بشود، تا آن هم همانند غرب به پیشرفت و ترقی برسد. یعنی مقامات و نخبگان ایرانی در پاسخ اینکه حالا چه باید کرد، به دنبال الگو گرفتن از غرب بودند. پس ارتباط ایرانیها با غرب از همان اول ارتباط نامتعادلی بود. البته باید اشاره کنم که دکتر زیباکلام منظورش از غرب، همان اروپای رنسانس است! 🔲زیباکلام اولین قدمی که ایرانیها برای پیشرفت و غربی شدن برداشتند انقلاب مشروطه دانست. و اقدامات رضا شاه رو هم به سمت پیشرفت و ترقی دانست، و از او دفاع کرد. اگرچه که ایشون علاوه بر مزیتهای حکومت رضا شاه گفته است، اما این به این معنی نیست که زیباکلام چشم خود را بر دیکتاتوری و خفقان دوران رضا شاه بسته است. 🔳دکتر زیباکلام به دنبال منشاء چرایی اینکه غرب در ایران بعداز رضا شاه چرا دیگه مثبت نبود میرود. غرب بعداز رضا شاه دیگه همانند قبل مثبت نیست. و غرب مساوی شده است با سمبل فساد، ظلم، تباهی، استثمار، استعمار و در یک کلام منشا همه پلیدیها. چرا اینگونه شد؟ دکتر زیباکلام یک جواب به این پرسش میدهد که منشاء اصلی این بدبینی به غرب است، مارکسیزم جواب او به این پرسش است. 🔲خب طبیعی است که بعداز جنگ جهانی دوم و حتی قبل از آن، اندیشههایی در همان اروپا قد علم کرد که مخالف لیبرال و دموکراسی بود. این عقیده مخالف برگفته از اندیشههای مارکس و انگلس بوده است. و حالا بعد از جنگ جهانی دوم و به قدرت گرفتن مارکسیتها در روسیه، حالا لیبرال و دموکراسی یا کلیتر بگویم غرب، مخالف صددرصدی پیدا کرده بود. اندیشههای ضدغربی در سایه پرچم شوروی در جهان گسترش پیدا میکرد و بت غرب فرو ریخت. و شوروی در کشورهای ثالث، همانند ایران با نفوذ و ایجاد کردن احزابی هم عقیده خود، تلاش میکرد که در مسئولین و سیاستهای اعمال شده کشور به نفع خود رقم بزند. حزب توده اولین حزب رسمی ایرانی بود که اندیشه چپ داشت و از شوروی تغذیه میشد. و از دید زیباکلام سردمدار غرب ستیزی بود. 🔳دکتر زیباکلام این جریانی که توسط حزب توده در ایران به وجود آمده بود را تا حدودی طبیعی میشمارد. چونکه آن زمان نظام بینالملل دوقطبی بود. یک طرف شوروی و شرق و یک طرف آمریکا و غرب. و این طبیعی بود که این دو کشور برای نفوذ خود در کشورهای ثالث تلاش کنند. اما تعجب و سوال ایشون بر این بود که، چطور میشود بعداز ۸۰ سال از منحل شدن حزب توده و ۵۰ سال از فروپاشی شوروی، هنوز اندیشههای چپ در ایران قدمت دارد!؟ وی در طرح همین سوال، منشاء غربستیزی در ایران را جهان بینی حزب توده میداند، و بر این باور است که هنوز که هنوزه این جهان بینی در ایران وجود دارد. چندین دلیل میشمارد که یک دلیل آن را اینجا ذکر میکنم. ایشون اشاره میکند: [گفتمان غربستیزی اگرچه با مارکسیزم وارد ایران شد، اما یکی از شگفتیهای تاریخ معاصر ما آن است که این گفتمان مورد استقبال که جای خود داشت، غربستیزی بهتدریج در میان جریانهای مذهبی رادیکال، مبارز و انقلابی در قالب یک تفکر و جهانبینی اسلامی بازتولید شد.] دکتر زیباکلام بر این عقیده است که اندیشه و تفکر مارکسیزم با اندیشه و تفکر اسلامی در ادامه مخلوط و یکی شدهاند. و به همین دلیل است که غربستیزی که تفکر حزب توده بوده است، نهتنها ماندگار شده است، بلکه این عقیده توسط اسلامگرایان نیز بازتولید اسلامی شده است. 🔲زیباکلام همچنین معتقد است که هدف و خواسته انقلاب اسلامی، اصلا غربستیزی نبوده است. مردم انقلاب کردهاند که تا انواع آزادی داشته باشند، من جمله آزادی بیان. زیباکلام اینگونه بیان میکند که انگار اصلا مردم ایران به خاطر چپاول آمریکاییها و انگلیسیها در ایران و نفوذی که آنها داشتند، دست به انقلاب نزدند، و فقط به خاطر آزادی و حق و حقوق مردم بود که انقلاب کردند. و همچنین ایشون در ادامه غرب ستیزی با آمریکا ستیزی مبرای همدیگر میداند. و میگوید که ما میتوانیم غربستیز باشیم، اما با آمریکا رابطه داشته باشیم. وی اصلا توجه به این ندارد که همان اندیشهها و ایدئولوژی غرب مساوی است با آمریکا. ایشون در این کتاب تلاش زیادی میکند تا آمریکا را از دید مخاطب سفید کند. اینقدر پیش میرود که تخم تردیدی بر اقدامات خصمانه آمریکا میکارد و میگوید: در صحت و درستی بسیاری از آنچه ما بعد از انقلاب به آمریکا نسبت دادهایم، تردیدهای جدی وجود دارد. 🔳این دیدگاهی که دکتر زیباکلام در کتاب بیان میکند، فقط عقیده ایشون است. ایشون برپایه دیدگاه خود چنین مطالبی را بیان میکند. ایشون اصلا برای اینکه حرفهای خود را از لحاظ آمار و سند مکتوبی بیان کند، هیچ علاقهای نشان نمیدهد. فقط دیدگاه خود را میگوید، و همچنین معتقد هست که درست هستند. نقد اساسی که این کتاب دارد و همانطور که گفتم، نداشتن رفرنس است. نداشتن رفرنس، مخاطب را گمراه میکند. بهنظرم خواننده نباید فقط به متن زیباکلام در این کتاب رجوع کند. او باید عاقل باشد و دریچه نگاه غرب را فقط از دید دکتر زیباکلام نبیند. اما این به این معنی نیست که نباید این کتاب را خواند، بلکه بنده پیشنهاد خواندن این کتاب را میدهم، البته به کسانی که فقط این کتاب را مرجع اصلی نداند. 🔲دکتر زیباکلام در فصلهای بعدی به سمت دوران قرونوسطی و رنسانس میرود. شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن زمان را موشکافانه بررسی میکند. از فیلسوفان تاثیرگذار رنسانس صحبت میکند و از نقش آنها در ایجاد رنسانس میگوید. وی چرایی پیشرفت و توسعه غربیها را دریانوردی آنها میداند. دریانوردی دری بود که پیشرفت و توسعه را برای غرب به ارمغان آورد. 🔳تحلیل و تفسیر فصلهای بعدی را لازم نمیبینم، و آن را به خواننده واگذار میکنم. اینگونه نیست که فصلهای دیگه نیاز به بررسی و تحلیل ندارند، خیر. اگر بخواهم به تحلیل فصلهای دیگه بروم، یادداشت بسیار طولانی خواهد شد. 🔲در نهایت، در سراسر کتاب ما متاسفانه با جملههایی روبه رو هستیم که کاملا غیرعلمی هستند. وی برای تحلیل یک اتفاق و یک اندیشمند و یک رویداد و یک نظریه، توسل به جملاتی میشود که فاقد ارزش هستند. و با آوردن این جملات، نکته خود را ارزشگذاری میکند. آوردن این جملات شاید فهم مطالب را آسانتر کند، اما مطالب را از لحاظ علمی و دقیق و درستی آن متزلزل میکند. جملات زیر نمونه جملاتی است که ایشون بهکار برده است: [به نظر میرسد که یک جور باور ناگفته و نانوشته در میانشان وجود داشت... شاید سخنی به اغراق نرفته باشد اگر بگوییم... در حقیقت درستتر آن است که بگوییم... طبیعی بود که... حدس زده میشود که...] این نمونه جملات را میتوان در بخش بخش کتاب دید. آخه با حدس زدن نمیشود که یک مطلب تاریخی و نظری را بیان کرد. همین کافی است که بفهمیم مطالب این کتاب کاملا برداشت دکتر زیباکلام است. او فقط سعی میکند در این کتاب غرب را از نگاه خود بیان کند، او اصلا تلاشی هم نمیکند که حالا برای صحت مطالبش یک رفرنس از یک کتاب، مقاله و... بدهد. اما ایشون برای صحت مطالبش از تراوشات ذهنی خود کمک میگیرد! 🔳اما باز تاکید کنم که با خواندن این کتاب، خواننده با رویدادهای تاریخی دوران رنسانس آشنا میشود. دکتر زیباکلام با ریزبینی و تحلیل خود، این رویدادها را بررسی میکند. نقطه قوتی که میشود برای این کتاب برشمارد، ساده نویسی مطالب تاریخی است. هر خوانندهای با هر سطحی از دانش میتواند این کتاب را بخواند و هضم کند. دکتر زیباکلام این کتاب را بهگونهای نگارش کرده است که عموم مردم جامعه بتوانند آن را بخواند. فکر کنم در این کار موفق بوده است، چون میبینم که جوانها و مردمان زیادی هستند که این کتاب را خواندهاند، و سر زبانها است. درسته که این کتاب، کتاب علمی نیست و از این منظر نمره پایینی میگیرد، اما از لحاظ سادهنویسی این کتاب نمره بالایی میگیرد. من خودم این کتاب را با شیرینی و حلاوت خواندم. پایان...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.