یادداشت فهیمه حدیدی

میریام
        میریام یعنی مریم ، فرزند یوکابد و‌عمرام؛ خواهرِ موسی(ع)  ...
از نمایشنامه ای به خاطر دارم : " مادرم مرا مریم نام نهاد، مر گذشتن است و یم دریاست! مریم یعنی گذشتن از دریا به سلامت و عصمت ..."  ست رباب هم مریم بود، از دریاهای طوفانی و مواجی عبور کرده بود و بسیار گذشته بود. از خیلی چیزها ، از یگانه برادرش که خیلی دوستش دارد و سراسر کلماتش نسبت به او با شوق و احترامی عجیب همراه است. از جوانی اش، آسایش یک‌زندگی مرفه ، تشویق حضار ،  سیاست، قدرت !  و ... میریام به سلامت عبور کرده بود از روزهای خیلی سخت لبنان ، از روزهای جنگ داخلی ، هجوم اسرائیل ، جنگ سی و سه روزه و از روزهای نبود برادر، نبود امام موسی صدر که  ۵۰ سال طول کشید ، نیمی از یک قرن ، یک‌قرن پر التهاب در جنوب غربی آسیا، خاورمیانه ...

اگرچه رباب صدر انسانی بر فراز یک قله از شناخت ، فعالیت، ایمان و حرکت است اما صحبت هایش آرام و روان و‌خودمانی هستند. مثل یک میهمانی عربی ! با چای و قهوه مخصوص با خوراکی های خانگی و چاشنی دلسوزی و‌دل نگرانی مادرانه ... صبر در تمام کلمات و پشت تک تک خاطره ها تمام قد ایستاده است. رباب خانم از کوره در نمی رود ، از مسیرش خارج نمی شود ، آنقدر امید و انگیزه و باور دارد که از زیر آوار ها، از زیر جامعه آوار شده اش بارها و‌ بارها بلند می شود ، حرکت می کند و هدف بلند او و  یگانه برادرش _سلام خدا بر موسی_ همچنان جایی فراتر از سقف امروز و‌ فرداست.  موسسات ایشان الگویی قابل انتقال و یادگیری دارد حتی برای هر تشکل کوچکی هم افق و بلندای این نگاه انسانی قابل استفاده و نجات دهنده است. فصل هفتم کتاب را خیلی دوست داشتم ، "برای انسان" ... انگار در دفتر موسسه حاضر بودم و تمام مدت به چهره ایشان، حرکت دست هایشان و قاب عکس آقا موسی روی میزشان نگاه می کنم و جزئیات را می بلعم!

راستی کتاب در قالب گفت و گو می گذرد_ روان تر از هر‌رمانی! _ و مصاحبه کننده آقای قزوینی هستند که مردانه به روایت حماسه زنانه رباب خانم نشسته اند.
      
114

13

(0/1000)

نظرات

رباب صدر رو از کتاب هفت روایت خصوصی یادمه که از همه ناقلا تر بود و بهش می گفتن سرکرده چون برنامه می ریخت و همه به برنامه ش عمل می کردن. شخصیت ناقلای رباب صدر برای راه انداختن موسسه توی لبنان مناسبه و شخصیت آروم فاطمه خانم صدر برای همسری و گردوندن زندگی اون مرد بزرگ
2

1

خانم فاطمه صدر با همسرشون هم رای و هم نظر بودن و توی کل زندگی شون با هم همکاری داشتن. در مورد خانم رباب صدر شرایط خانوادگی هم متفاوت تر بود و اتفاقا مسیر زندگی شخصیت صبورتر و تنها تری رو  به نمایش درآورده بود!  از  توانایی مدیریتی شون نمی شد چشم پوشی کرد ولی واقعیت اینه که روحیه و شر و شور های آدم ها توی کودکی تا یه سنی معتبرن. نه خوش خنده ها از زندگی دلخوشی سهم می برن نه آروم ترها به سکون و صبر میرسن. آدم ها خیلی دستخوش تغییر میشن و بارها و بارها به بلوغ میرسن. بعد هر اتفاق مهمی یه ادم جدید شکل میگیره ... 

1

اینی که آدم توی هر اتفاق آدم دیگه ای می شه رو قبول ندارم. به نظرم یک خمیره ای هست از تربیت و طبیعت که توی کودکی شکل می گیره و  وقتی پیِ کارات و رفتارات و افکارت رو بگیری می رسی به اون کودک
@fahime_hadidi 

0