یادداشت امیرحسین چمن
23 ساعت پیش
بسیار لذت بردم. نخست بهخاطر آنکه فیلمنامه درونمایههای بسیار جالبی داشت: فیلم از زندگی تقلید میکند یا زندگی از فیلم؟ چگونه ناکامی در رسیدن به هدفْ از راه معمول، وامیدارد آدم را به دستیازی بر هر راه نامشروع؛ جامهی عملْ پوشاندن به یک پندارِ خیالانگیزِ نپخته، بسا آغاز دومینویی کنترلناپذیرست از حوادث ناخواسته؛ یا دروغ و فریب و خیانت گاهی بهسادگی و برای هیچ و پوچ رخ میدهد. این جذابیت سپس تبدیل به حیرت و غبطه به نگارنده شد، وقتی فکر کردم چگونه شدهست هم ردی از همهی درونمایهها در قصه میتوان جست، هم داستان گفته شده، هم هیچ چنان نیست که انگار یکی زیادهگو برای آدم پرحرفیِ گنگ و مبهم کند. دوم چون در میانههای داستان، دیدم روندی محتمل مینماید، اما بعد بهطور کاملا باورپذیری وقایع دیگری رخ داد، ولی درآخر باز انگار همان پایانِ آشنا رخ نمود. بهعبارتی منِ خواننده (و بیننده یحتمل) همان جبری را از سر گذراندم که شخص اصلی قصه، درحالیکه هر دو میکوشیدیم سناریوهای جایگزینی را جست و جو کنیم. بهطور مشخصتر یکجایی فکر کردم چجوری ممکنه داستان را ادامه داد؟ یعنی نویسنده به اینجا که رسیده به چه چیز فکر کرده، و بعد غافلگیر شدم، کاملا. و باز بعد، اوف، نه، انگار پایان داره همون چیزی میشه که از اول قرار بود بشه، اما حالا نه بهعنوان یه پایان قابلپیشبینی، بلکه یک پایان غیرقابلِ پیشبینی، چون من قبلا فکر میکردم اون پیشگوییهام غلط بودن. در آخر نمیشه آدم چنین داستانی بنویسد، مگر آنکه مقداری از خوداندیشی برهد. تفصیلش را فکر نکردم هنوز، فقط در حد یک حس کلی. پ. ن. عیاری گفته این اثر سینمای خالص است. به این هم هنوز فکر نکردم، ولی چون گفتم شاید هرگز فکر نکنم و اگر هم بکنم بسا ننویسم، پس همین اندازه را نوشتم. پ. ن. کیانوش عیاری آنجا، در نشر گیلگمش در نمایشگاه کتاب، بود و من داشتم نه کتاب را میگرفتم نه امضا را! پس ممنون از آقای سین الف(ح) ه که مرا مجاب کرد بخرم، منِ همیشه دودل را. پ. ن. بهخوان لطفا شرایط بارگزاری عکس را آسانتر کن!
(0/1000)
نظرات
23 ساعت پیش
چقدر اون جملهٔ اول، "فیلم (بخوان هنر) از زندگی تقلید میکند یا زندگی از فیلم (بخوان هنر)؟"، جملهٔ اساسی و در عین حال معززینیاطوری است. 🤛🤜 در ضمن، کلا 🤝
1
1
امیرحسین چمن
15 ساعت پیش
1