یادداشت مجتبی بنی‌اسدی

                من نپسندیدم، شما را نمی‌دانم

دو کتاب را به کسی قرض دادم. وقتی پَسَم داد، دیدم سه تا شده؛ و کتاب سوم همین تعویذ، نوشته‌ی یک داستان‌نویسِ اهل شیلی بود.
فقط چون نویسنده اهل شیلی بود و من از شیلی و آمریکای لاتین و ادبیات‌ِ پربارشان سر در نمی‌آوردم، خارج از نوبت، شروعش کردم به امید اینکه کامم را شیرین کند؛ اما نه.
این رمان برای گروه‌هایی که اسم می‌برم، می‌تواند دوست‌داشتنی باشد: کسانی که عاشق شناختن شاعران و نویسندگان آمریکایِ لاتین هستند. کسانی که دوست دارند شاعرانی را بشناسند که کمتر اسم‌شان به ایران رسیده. کسانی که دوست دارند رمانی بخوانند که خطی نباشد و نفهمند چی به چی و کی به کی است و شخصیت‌ها کی به چی یا چی به کی است.
برداشتِ من از رمان چیست؟ زنی رفته مکزیک. با شاعرانِ جوان و مبارز آشنا و رفت‌وآمد داشته. شاید هم نداشته و شاید هم در رؤیایش باشد! چون زن در توالتِ دانشگاهی که سربازان می‌ریزند دانشگاه تا جلویِ استقلال و مبارزه را بگیرند، زندانی شده. همین است که می‌گویم شاید همه‌ش ساخته پرداخته‌ی ذهنش باشد. و شاید رمان، چیزی جز معرفی شاعرانِ مبارزِ آمریکای لاتین نباشد. شاید. من که آن‌ها را نمی‌شناسم!
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.