یادداشت بردیا طهماسبی

        به دنبال تاریکی می‌گردین، همراه من بشین!

🖊️ اولین مجموعه داستانی که از صادق هدایت خوندم و تا اواسط کتاب داشتم از خوندنش پشیمون می‌شدم. چرا؟ چون اصلا موافق شخصیت‌های همیشه مست، تماما افسرده، از زندگی دست کشیده و بی‌هدف داخل داستان‌هاش نیستم. متن قدیمی و سخت‌خوان از لحاظ قدیمی بودن و تفاوت علائم نگارشی داشت. پایان داستان‌ها جای خالی چیزی رو حس می‌کردم که باید داستان بهم می‌داد و نداده بود. وجود سه داستان بود که باعث شد این اثر برای من جذاب باشه و حداقل فکر کنم وقتمو تلف نکردم: «تخت ابونصر» و «تاریکخانه» و «میهن‌پرست». که هر کدوم از این‌ها به دلایل متفاوتی برام جالب بودن.

📌 «تخت ابونصر» بخاطر داستان عاشقی سیمویه و خورشید و اتفاقی که در نتیجه‌ی این عشق برای سیمویه افتاده بود. و اولین پایان خوب از نظر من بین داستانای این کتاب رو داشت. 
📌 «تاریکخانه» بخاطر شخصیت صاحب‌خونه و افکاری که به زبون آورد. و نوع ارتباط بین افکار و اتاقش. همچنین پاسخ داده شدن به سوال شخصیت اول و گنگ بودن بجای پایان داستان.
📌 «میهن‌پرست» بخاطر طنز تلخ و خیلی جاها مستقیمی که داستان داشت و شخصیت سیدنصرالله که یه جورایی بازیچه‌ی نویسنده بود تو این داستان. و البته خب بهتره بگم که این داستان کاملا نشون دهنده یک سمت از افکار هدایت هست که برای من جالبه ولی شاید برای خیلیا غیرقابل تحمل باشه: واقع‌گرایی نسبت به مشاهیر خود ساخته. 

🖇️ در کل اگه این سه داستان نبودن، این مجموعه جزو لیست کتابایی که هرگز پیشنهاد نمی‌کنم قرار می‌گرفت ولی خب این سه تا نظرمو عوض کردن. اگه عاشق سبک دازای و کافکا باشین به احتمال زیاد این مجموعه به دلتون بشینه.
      
47

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.