یادداشت مجید اسطیری

        عجیب ترین چیزی که توی کتاب میشه دید اینه که یه جامعه بسیار سنتی و محافظه کار مثل جامعه شهرهای مذهبی قم و مشهد بیش از آن که محرک انقلاب باشه کاملا مزاحم سرعت گرفتن حرکت انقلابی هست و پدر سیدعلی خامنه ای هم دقیقا نماینده همین تفکر مذهبی محافظه کاره بنابراین در کنار فقر شدید و تعقیب و گریز با ساواک و زندگی مخفیانه، یکی از مهم ترین مشکلاتش اینه که با همرزمان خودش چطور آتش تفکرات انقلابی امام خمینی رو (که توی تبعید هست) در قم و مشهد روشن کنند و وقتی روشن میشه نذارن خاموش بشه

قسمتای مربوط به بدهکاری و فقر پارسال که وضعم خیلی بد بود واقعا بهم قوت قلب میداد

بازجویی ها هم از قسمتهای بسیار جالب کتاب هستند. این که یه روحانی جوون چطور قلدرانه با ماموران ساواک برخورد میکنه و کم کم با تجربه هایی که کسب میکنه حرفه ای میشه که چطور باید جواب سوالات رو بده که هیچ بهونه محکمه پسندی بهشون نده. کاملا یه بازی موش و گربه در بازجویی ها هستکه خیلی سرگرم کننده س و آدم خوشش میاد که این روحانی جوون چطور کم نمیاره و یهو مامور بازجویی رو متهم میکنه که این سوال رو حق نداری بپرسی چون بر اساس قوانین مملکت این سوال "تفتیش عقاید" محسوب میشه و من جواب نمیدم

قسمتای پایانی کتاب هم از این بابت جالبه که میبینیهیچ کدوم از گروه های مبارز، نه مجاهد نه مذهبی، یک هزارم درصد تاثیر امام خمینی رو هم ندارند و خوابش رو هم نمیبینند که انقلاب این قدر زود به نتیجه برسه و آمادگیش رو هم چندان ندارند و حتی خود آقای خامنه ای خبر پیروزی انقلاب رو از رادیوی ماشینش میشنوه وقتی که برای یه جلسه بحث با گروه های مارکسیستی که میخواستند کارگرای یک کارخونه رو تحریک کنن رفته بوده و داشته برمیگشته
      
123

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.