یادداشت رعنا حشمتی
7 روز پیش
چقدر فوقالعاده بود. چقدر خوندنش خوش گذشت بهم. از خط اول، تو رو با خودش میکشه و میبره! «آقایان کارشناس، من تا همین لحظه درحال کتمان حقیقت بودم، اما حالا شرایط بهگونهای شده است که چارهای جز افشای آن ندارم.» شبیه کتابای داستایفسکی شروع میشه! ببینید آقایان :)) ایشون دوست صمیمیش رو کشته، و حالا داره حرف میزنه، که اولش میخواستم بکشمش و یه راه خوب پیدا کردم: خودمو دیوونه جا بزنم. ولی بعد… بعد یه کم ورق رو برمیگردونه و میگه: نکنه دیوونه بودم که میخواستم بکشمش؟ راوی، دکتر کرژنتسف، ما رو با خودش همراه میکنه تا با افکارش روبهرو شیم. با همون دوستهای دشمن. با همون چیزهایی که هیچ دفاعی دربرابرشون نداریم. و باید بگم که بینظیر این کارو انجام میده. چون شما رو هم دیوونه میکنه! کتاب خیلی کوتاهه، یک نوولای صد و چند صفحهای. و خیلی پتانسیل اینو داره که در یکی دو نشست خونده شه. اگه دلتون میخواد یه چیز کوتاه جذاب بخونید و حسابی باهاش درگیر شید؛ پیشنهاد خوبیه. از آندرهیف چیزی نخونده بودم تا حالا و الان خیلی به همه کتاباش مشتاقم. — داستان من با کتاب؟ تازگی با علیرضا تصمیم گرفتیم با هم کتاب بخونیم و بعدش درموردشون با هم حرف بزنیم. باشگاه کوچک کتابخوانی خودمون. :) 📚 و من بعد از اینکه یادداشت یکی از دوستان رو اینجا درموردش دیدم، گفتم نظرت چیه اینو بخونیم؟ و شد آنچه شد. ممنونم از امیرمحمد که با یادداشت مختصر و مفیدش این کتاب رو بهم معرفی کرد. این سومین کتابمون بود و حالا این باشگاه رو در بهخوان هم تاسیس کردیم! اگه دوست داشتین شما هم همراه شید. «رود» شما را فرا میخواند. 🌀
(0/1000)
امیرمحمد طایفه
7 روز پیش
2