یادداشت الهام قنبری
1404/6/14
از بچگی عاشق کتاب بودم؛ عاشق خواندن و عاشق کتابخانهها. وقتی تنها میشدم، حس ناراحتی و ناامیدی داشتم. نیاز داشتم چیزی یاد بگیرم، حتی شاید از چیزی فرار کنم. کتابها من را نجات میدادند. گاهی فقط خریدنشان کافی بود تا حس خوبی پیدا کنم. روانشناس شدم، اما هنوز دوست داشتم علاوه بر کتابهای تخصصی، رمانها و کتابهای ساده را هم بخوانم. حس میکردم در کتابها میتوانم آدمها را بهتر بشناسم، از زندگیشان درس بگیرم و لحظاتی در دنیای آنها زندگی کنم. حدود یک سال است که به یک شهر کوچک آمدهام و احساس میکردم باید رسالتم را پیدا کنم؛ رسالتی به عنوان روانشناس در شهری که مردم آشنایی کمی با کتاب دارند و دغدغههایشان متفاوت از من است.به عنوان یک زن غمگین میشدم از دیدن نوع زیستن برخی زنان. یک روز متوجه شدم که در یکی از شهرهای شمالی یکی از دوستان عزیزم، NGO کوچک کتابخوانیای ثبت کرده. قلقلک شدم، واقعاً قلقلک شدم. اما نمیدانستم چگونه این کار را در شهری که کسی را نمیشناسم شروع کنم و حتی فکر میکردم شاید خیلی موثر نباشد. تا اینکه این کتاب را خواندم. کامنتها میگفتند: «یک کتاب تینیجری، یک کتاب فانتزی.» اما برای من اینطور نبود. با جهان بینی من همین کتاب به ظاهر ساده باعث شد آن تکانی که نیاز داشتم بخورم. نمیخواهم کتاب را اسپویل کنم، اما حتما باید نقل قول هایی رو اضافه کنم _کتابها بارها بهم کمک کردند. من از این دسته افرادم که درگیر گذشتهام میشوم و به راحتی تسلیم میشوم، اما به نحوی خودم را تا اینجا رساندهام، چون کتابها باعث میشوند ادامه بدهم. _ کتابها قدرتمندتر از آن چیزی هستند که فکر میکنیم. فکر و ذکر من کتابها هستند. توی این فکر بودم قدرتی که کتابها از آن برخوردارند چیست؟ _ کتابها میتوانند به ما آگاهی، دانایی و چشماندازی به دنیا بدهند و خیلی چیزهای دیگر. لذت یاد گرفتن موضوعی که قبلاً نمیدانستی و دیدن مسائل به شیوه کاملاً جدید، هیجانانگیز است. اما بهطور کلی، اعتقاد دارم آنها چیزی به ما میدهند که مهمتر از این حرفهاست. _ باور ندارم که قدرت به خصوصی داشته باشم و این شامل قدرت تغییر هر چیزی هم میشود. اما اگر توی یک کار خوب باشم، آن کار حرف زدن در مورد کتابهاست. هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن دارم. _ مدتهاست که فکرم مشغول موضوع قدرت کتابها بوده و ایمان دارم که جوابش را پیدا کردهام. کتابها یادمان میدهند که چطور به بقیه توجه کنیم. کتابها سرشار از افکار و احساسات انسانی هستند؛ انسانهایی که رنج میکشند، ناراحتاند یا خوشحال و شادند. _ما با خواندن حرفها و داستانهای آنها، درباره قلب و ذهن آدمهایی جز خودمان چیز یاد میگیریم. به لطف کتابها، نه تنها در مورد انسانهایی که هر روز دور و برمان هستند، بلکه درباره مردمی که در نقاط کاملاً متفاوتی از دنیا زندگی میکنند، میتوانیم مطالبی یاد بگیریم. _به کسی آسیب نزنید، هیچ وقت آدمهای ضعیفتر از خودتان را آزار ندهید، به افراد نیازمند کمک کنید. بعضیها میگویند اینها قوانین واضحی هستند، اما حقیقت این است که در دنیای امروز مسائل واضح دیگر واضح نیستند. بدتر از آن، مردم حتی دلیلش را نمیپرسند و درک نمیکنند که نباید به آدمهای دیگر آسیب بزنند. > این موضوع سادهای نیست که بخواهی توضیحش بدهی، چیزی نیست که منطقی باشد، اما اگر چنین افرادی کتاب بخوانند، این مسائل را درک میکنند. انسانها تنها زندگی نمیکنند و کتاب راهی است برای نشان دادن این موضوع به آنها. _من فکر میکنم قدرت کتابها این است که به ما یاد میدهند به بقیه توجه کنیم. این قدرتی است که به آدمها جسارت میبخشد و در عین حال از آنها پشتیبانی میکند. میخواهم با صدای بلند به زبان بیاورم: همدلی قدرت کتابها همینه. توی هر کدام از کتابهای دنیای بیحد و مرز قرار دارد. _در مسیری که انتخاب کردی با شهامت قدم بردار. یکی از آن تماشاگرانی نباش که شکایت میکنند و هیچ وقت چیزی عوض نمیشود. به سفرت ادامه بده. افکار به تنهایی نمیتوانند چیزی را تغییر دهند و ما باید تلاش خودمان را بکنیم. مهم نیست یک تغییر چقدر جزئی و سطحی باشد، چون به هر حال تغییر است. بعد این نقل قول ها باید بگم: من هم میخواهم یک قدم بردارم توی این شهر. حتی یک تغییر جزئی هم، به هر حال یک تغییر است. شاید بتوانم تأثیری بگذارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.