یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

استاد سولنس معمار (نمایشنامه در سه پرده)
        ایبسن در انتخاب حرفه‌ی کاراکترهایش واقعاً دقت نظری ستودنی دارد. انتخاب شغلِ معماری برای سولنس هم یکی از بی‌نظیرترین انتخاب‌هایش بود. به‌عنوان کسی که سال‌ها پیش لیسانس معماری‌اش را بوسید و گذاشت کنار و چیزهای اندکی از ماهیت معمار بودن را هنوز به‌خاطر می‌آورد می‌توانم به‌ جرئت بگویم که در معماری و پیکرتراشی نوعی احساس خلق بودن نهفته است که کمتر در هنرهای تجسمی و غیرتجسمی دیگر نظیر دارد. حتی خدای افلاطون - دمیورژ - هم صانع است و شبیه یک معمار. گویی چون آن‌چه خلق می‌کنند عظیم و بسی عینی است، حسِ خالق بودن را به سازنده بیشتر القا می‌کند. سولنس از هر نظر یک معمار بود و همسرش که حال و هوای عروسک‌خانه را تداعی می‌کرد، نمی‌توانست آن‌طور که باید و شاید به سوی خلق رهنمودش کند. هیلده انگار ادامه‌ی هدا گابلر بود اما. هدا گابلری که بالاخره توانست به خواسته‌ی بزرگ قلبی‌اش - در آغوش کشیدن مرگ باشکوه دیگری به‌تشویقِ خودش - دست یابد. واقعاً حیف است آدم آثار ایبسن را پشت سر هم نخواند تا متوجه این تداوم‌های روایی شگفت‌انگیز که در عین حال با هم متفاوت‌اند نشود.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.