یادداشت محدثه ز

محدثه ز

محدثه ز

1404/4/11

        "خون مردگی" روایت عاشقانه و متفاوتی از جنگه،
تو این کتاب قرار نیست جملات فلسفی و ناب بخونید، فقط قراره با ابتسام، عامر و برهان تو سه دهه متفاوت همراه شیم!
داستان خوش ساخت و روانی که در سه دهه ۶۰، ۷۰ و ۹۰ از دید راوی روایت میشه.
شخصیت پردازی، توصیفات و البته گویش جنوبی_عراقی کتاب اونقدر قوی و پخته بود که من به عنوان خواننده نه تنها خسته نمی‌شدم بلکه بیشتر و بیشتر مجذوب میشدم.
داستان کتاب هم ریتم منظم و صعودی داشت، ترتیب وقایع و شرحشون کاملا به جا بود و از اون دست کتاباییه که هیچ چیز کم یا زیادی‌ای نداره، راوی همزمان از هر سه شخص روایت می‌کنه اما این تغییر دیدگاه راوی اصلا گیج کننده یا ساختارشکن نیست.

این کتاب جز اون دسته کتابایی بود ک احساسات من رو برانگیخت و  اشکمو دراورد :))

پ‌ن:با این که قلم نویسنده بسیار جذاب و کتاب خواندنی‌ست اما از حق نگدریم ی ایراد به کتاب وارده، اوایل فصل سه کتاب از حال و هوای جنگ و جنوب خارج میشه و ی حس و حال متفاوتی نسبت به کل کتاب میگیره ک یکم شبیه داستان‌های عامه پسند و امروزی‌تر میشه اما این همش ۱۰_۱۵ صفحه‌س ک خدا رو شکر سریع حل میشه :))

خطر اسپویل نخونید!:
من ۵۰ صفحه اول حدس زدم ک برهان و ابتسام مزدوج میشن و بعد تا ستاره رو شناختم حدس زدم پدرش عامره :))
البته این اصلا به این معنا نیست ک داستان قابل حدسه، متاسفانه من همیشه ۸۰٪ حدسام درسته با این حال شوکه میشم :دی
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.