یادداشت
1403/6/25
3.7
16
منگیِ غمانگیزم تمام شد. داستانی که زندگی شهرنشینیِ انسان مدرن را در قالب طنز سیاه به نقد میکشد. راوی بینامِ داستان کشتارگاهِ شهری کار میکند که در آن، سیاهی همهچیز را بلعیده، تا جایی که وجودِ خورشید به افسانه بدل شده و روزها با شب تفاوت چندانی ندارد. اجسادی که در گوشه و کنار شهر پراکنده هستند؛ زندگانی که به شرایط فعلی عادت کرده و درحالت منگی بهسر میبرند. از آنجایی که به سبکِ طنزِ سیاه علاقهی زیادی دارم، قطعا سراغِ باقی کارهای این نویسنده هم خواهم رفت.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.