یادداشت رضا میلانلویی
1404/4/15
پ.ن: این یادداشت راباید دو یا سه قبل، زمانی که هنوز از مولفههای نقد یک کتاب چیزی نمیدانستم، در کانال تلگرامم نوشتم؛ به سرم زد اینجا هم بنویسمش. شاید یکی از بهترین کتابهایی است، از بین معدود کتاب هایی که انقلاب اسلامی را در آیینه رمان به تصویر کشیدهاند. نویسنده به طرز ماهرانهای داستان شخصیت اصلی، سرهنگ را، با داستان درگیریهای سیاسی انقلاب مرتبط میکند؛ داستان سرهنگ و اتفاقات سیاسی شبیه دو خط مستقیم نزدیک بهم است که درکنار هم میگذرند و برخوردی هم باهم ندارند، تا اینکه در جایی از داستان دو خط بهم پیوند میخورند و قصه شکل جدیدی میگیرد که تا آخر کتاب ادامه میابد. سرهنگ که ۱۰ سالی است از ارتش اخراج شده در گوشهای از خیابان لاله زار قند و شکر فروشی دارد و زندگی خود را بدین شکل میگذراند و بعد از اخراج از ارتش دیگر مبارزه را کنار گذاشته است تا اینکه اتفاقاتی باعث میشود که دوباره به بازی برگردد و وارد ماجرا بشود! همانطور که گفتم زیبایی داستان به شکلی است که تعادل کاملا حفظ شده و به همان اندازه که نویسنده به انقلاب و اتفاقات آن زمان توجه میکند به زندگی روتین سرهنگ هم فکر میکند و شاید بیشتر حتی بیشتر از اتفاقات جامعه هم به آن فکر میکند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.