یادداشت مریم علویان
1402/6/28
3.7
2
این داستان، قهرمانی دارد که کودکی بیجنسیت است و گذشتهای طلایی با طبیعتی شگفتانگیز و اجدادی سنتی دارد. او از پیوندی که با دریا و تپههای قدیمی و تکههای سفال جامانده بر تپهها دارد، به خلاقیتی برای زندگی بخشیدن به گذشتگان میرسد اما جز حیوانات که همیشه با همنوعانشان در هر زمانهای اخت میشوند، انسانهای گذشته، در دنیای امروز تنها میمانند. آنها نه میتوانند به شیوهی خود زندگی کنند و نه به شکل امروزی درمیآیند. رفتارها، روابط، شخصبتها و شغلهای آنها همه متعلق به زمانهی خودشان است و بر پیکر امروز، وصلهی ناجوری هستند. در نهایت برای آنها که جزئی از طبیعت نیستند، راهی جز نابودشدن یا نابودکردن خودشان وجود ندارد. نوعی واقعگرایی شاعرانه در این اثر موج میزند که در اوج لطافت، از واقعیت تلخ دنیا پرده برمیدارد و آن را به رخ مخاطب میکشد.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.