یادداشت مجتبی بنیاسدی
1402/3/1
2.5
1
جملههای کوتاه، خصوصا دیالوگهای اشتاینبک انگار سِحر میکند. تا میخوانیاش، دوست داری انگشتت را بگذاری لای کتاب و فکر کنی به هر کلمهاش. و دقیقا داستان اولش «مولی مورگان و پدرش» همین بود. ریتم تند و قصه سریع باعث میشد تا تمام نشدن داستان، زمینش نگذاری و از طرفی میخواستی به هر جملهاش هم فکر کنی! ولی دیگر داستانهای مجموعه که منتخبی از رمانهای بلندش بود را فقط میخواندم که تمام شود؛ به جز منتخب خوشههای خشم با عنوان «تدفین پدربزرگ» که معرکه بود.
15
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.