یادداشت سمیرا علی‌اصغری

درخت زیبای من
        همه، مخصوصاً دوست خوبم که این کتاب رو به من هدیه داد، گفته بودند حسابی با این کتاب گریه خواهم کرد. نکردم! حتی یک قطره.
من خودم بچۀ آتش‌پاره‌ای بودم. کتک هم تا دلتان بخواهد خورده‌ام، الکی و غیرالکی. وقتی بچه بودم مثل زه‌زه، همه چیز برایم جاندار بود و اسم داشت و حرف می‌زدند. حرف‌هایشان را توی دفترها می‌نوشتم. من هم قدرت تخیل مهارنشدنی‌ای داشتم که خشم بزرگترها را همراه داشت. والدینی که سخت برای زندگی تلاش می‌کردند.
برای همین است که گریه نکردم. به نظر من زه‌زه و پدرش یک اندازه دلسوزی می‌طلبند.
ای کاش برای همۀ ما  دوستی بود که در روزهای سخت زندگی، فرشتۀ درونمان را بیدار نگه دارد و این دوست هرگز دنیا را پیش از ما ترک نمی‌کرد.
      
152

24

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.