یادداشت فائزه میرجلیلی
1403/2/10
تا کلمه آخر را با اشتها بلعیدم هرچند برخی تعبیرها به مذاقم شور و تلخ آمد. کتاب «و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد» هم سفرنامه بود هم نبود اما سیرنامهای ناتمام بود. نویسنده بیش از آنکه از خم و قوس نمای اماکن بگوید یا آیینهای محلی را با آب و تاب توصیف کند، مخاطب را به درونش راه میدهد و خواننده از مردمک چشم او جهان را به تماشا مینشیند. مهزاد الیاسی با برونریزی درونش، آغاز سیرش را به ما نشان میدهد؛ سفر از خود به خود. مهزاد هر مرز جغرافیایی را در مینوردد، دیوار مرزها در برابرش فرو میریزد و از اعتبار ساقط میشود. وجودش گستردهتر از جهان، کش میآید. تحدید مکان روحش را تهدید میکند و او را بیش از پیش در خود فرو میبرد. او در پی راهنمایی است تا این خودِ در خودِ وسیع غرقهاش را دستگیر باشد. مجاور خانقاه میشود، پای مثنوی مینشیند، ورد میگوید اما ناگاه به خود میآید که این عرفان، افیونیست دستوپاگیر. او نمیخواهد این سفری که از درون آغاز شده در درون محبوسش کند. فطرتش به او تلنگر میزند مبدا که با مقصد یکی شد، سارق پویایی و سرزندگی است. از عرفان مخدر دلزده میشود و از قدرت بیرحم بیزار. الیاسی دنبال نسخهای جامع میگردد که معرفت و قدرت را در هم بیامیزد. راهی که مهزاد شروع کرده از من، در من و به من ختم نمیشود بلکه سفریست از من، با ما، به او. آنکه خالق است راهبر هم هست و تنها برنامه اوی "غنی" است که تعالی فرد و جامعه را تضمین میکند. #شاید_آب_در_کوزه_و_او_تشنهلبان_میگردد. #معرفی_کتاب #با_کتاب_قد_بکش #تنها_کتاب_نخون #حلقه_هشتمکتاب https://eitaa.com/FaezeMirjalili72
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.