یادداشت شرجی ساحل

                اولین کتاب شعری که باهاش  آشنا شدم،  کتاب پروین بود. هفت هشت سالم بود.  یادمه کتابشو که دیدم،  از خواهر بزرگم  پرسیدم پروین،  زنه یا مرد؟  
خواهرم یکی زد پس کله م و گفت:  حالا سوادت کمه.  عکسش هم نمی بینی روی کتابش گذاشتن؟  😄😄 و اینگونه بود که من پروین پرست شدم. و تا کلاس پنجم دبستان کل شعرهاش رو از حفظ بودم.  
اولین شعرش هم که خوندم و یاد گرفتم گره گشای بود.  
سالها نرد خدایی باختی 
این گره را زان گره نشناختی؟
من تو را کی گفتم ای یار عزیز 
این گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود 
این گره بگشودنت دیگر چه بود 
من خداوندی ندیدم زین نمط 
یک گره بگشودی و آن هم غلط
        
(0/1000)

نظرات

😄 عالی...؛)