یادداشت maryam torabi
1403/7/24

داستان گل و نوروز داستانی احساسی و عاشقانه اما افسانهای و تخیلی. گل در این داستان نماد آن از دسته از انسانهایی است که زمانی که از سرنوشت خود مطلع میشوند او را پذیرفته و تسلیم محض آن میشوند و زندگی خود را تمام و کمال بر مبنای آن سرنوشت (که حتی میتواند طبق حرف نوروز یک حقهی شیطانی باشد) هدر می دهند و دیگر از چیزی لذت نمیبرند، حتی آن عشقی که به آن مبتلا شدهاند. ابتدای داستان، قبل از آن لحظهای که قیصر - پادشاه روم - با خنجر خود بر بالای سر نوزاد خود برود تا او را به جرم دختر بودن بکشد انیمیشن زیبای خفته را در ذهن تداعی میکند اما بعد میبینیم که خندهی کودکانهی گل همچون تیری از چله رها شده و بر قلب پدر می نشیند و او را به دام میاندازد و تسلیمش میکند. و نوروز - شاهزادهای ایرانی - ضلع دیگر این داستان آدم را به یاد فرهادی میاندازد که برای رسیدن به معشوق اش کوهی را از میان برمیدارد (اشاره به از بین بردن اژدها) شاید اگر شخصیت گل مانند کشتیگیرها با زور و بازوی بسیار نبود و زنی بود به مانند دیگر زنها بیشتر میتوانستیم از آن لذت ببریم. با اینحال این کتاب از آن کتابهایی است که همان ابتدا شما را راغب میکند که فورا به سراغش بروید چرا که از داستانی خبردار میشوید که بر خلاف دیگر داستانها اینبار قرار است معشوق به دست عاشق بمیرد. یکی از نقاط قوت این کتاب حضور مرگ بود که به مانند یه عاشق به دنبال گل بود تا او را به چنگ بیاورد اما گل هر بار از چنگ او گریخت و گریخت تا دیگر به یک نامیرا بدل شد و مرگ را برای همیشه شکست داد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.