یادداشت Milad Rezaie
1404/6/10
در لحظهٔ مرگ، زندگی شما از جلوی چشمتان عبور میکند؛ شازده احتجاب هوشنگ گلشیری دقیقاً همین تصویر را پیش روی ما میگذارد. این رمان کوتاه اما سنگین، پرترهای ذهنی از آخرین بازماندهٔ یک خاندان قاجاری است که در بستر بیماری، در میان کابوسها و خاطرات تلخ، با گذشتهای خونآلود و پرخشونت روبهرو میشود. روایت کتاب خطی نیست؛ گلشیری با استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن، مرز میان گذشته و حال را از بین میبرد تا خواننده همراه شازده، سقوط یک خاندان را تجربه کند. داستان در فضای بسته و تاریک عمارت اشرافی شازده میگذرد؛ خانهای پر از عکس اجداد، اشیای قدیمی، و سایههایی که حضورشان هنوز سنگین است. شازده در این فضای خفه، خاطرات ظلمها و خشونتهای اجدادی را مرور میکند که با شلاق، قتل، و تحقیر دیگران قدرت خود را حفظ کرده بودند. خودش نیز از این چرخه مستثنا نیست؛ او نیز خشونت ورزیده و حتی به قتل خدمتکاری به نام فخری دست زده. همسرش، فخرالنسا، زنی بیمار و پژمرده، نمادی از قربانی بودن زنان در نظام اشرافی و مردسالار است. همهچیز در داستان، از تصاویر گرفته تا اشیا، تداعیگر انحطاط تاریخی و فروپاشی طبقهای است که روزی قدرتمند بود. در سطح روانشناختی، شازده تجسم انسانی است که بار سنگین گذشته و خشونت اجدادش را با خود حمل میکند. او درگیر وسواس فکری، عذاب وجدان، و روانپریشی است؛ واقعیت و خاطره برایش درهم تنیدهاند. سایههای اجدادش را میتوان بازتاب «سایه» در روانکاوی یونگی دانست؛ وجه تاریک و سرکوبشدهٔ تاریخ و روان انسان که نسل به نسل منتقل شده است. شخصیتهای زن، بهویژه فخرالنسا، قربانیانی هستند که نهتنها سرکوب شخصی بلکه خشونت اجتماعی را بازتاب میدهند. از نظر فلسفی، شازده احتجاب تصویری از زوال تاریخی و پوچی وجودی است. مرگ در این داستان نه رهایی است و نه معنا؛ تنها تداوم کابوسی است که از گذشته بر دوش حال سنگینی میکند. گلشیری با شکستن ساختار کلاسیک داستانگویی و حذف قهرمان، دیدگاه مدرنیستی خود را نشان میدهد: تاریخ چرخهای از خشونت است و انسان در میان آن تنها و بیپناه. فضای داستان آکنده از حس پوچی و بیهودگی است و هیچ نقطهٔ روشنی در آن دیده نمیشود. نمادپردازیهای گلشیری این پیامها را تقویت میکنند: عمارت قدیمی نماد تاریخ پوسیده، عکسها نشانهٔ تکرار خشونت، بیماری شازده نمایانگر افول یک طبقهٔ اجتماعی، و سایهها تجسم مرگ و ترس هستند. زنان داستان نیز نشانهٔ قربانیان این ساختار تاریخیاند. شازده احتجاب تنها داستان یک اشرافزادهٔ بیمار نیست؛ پرترهای از روان انسان در اسارت تاریخ، بیانی فلسفی از پوچی و زوال، و تصویری نمادین از سقوط اشرافیت ایران است. این اثر نقطهٔ عطفی در ادبیات مدرن فارسی محسوب میشود که با نثری موجز، تصویری سنگین و ماندگار از خشونت تاریخی و انحطاط اخلاقی ارائه میدهد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.