یادداشت مریم زندوکیلی
1400/5/13
مالون میمیرد، نه رمان، بلکه شعر منثوری است که بکت آن را به زبان فرانسه نگاشت و سپس خود به انگلیسی ترجمه کرد. این کتاب از زبان پیرمردی است به نام «مالون» که در بستر مرگ، در دفترچهاش با تهمدادیی که در دست دارد، تلاش میکند تا سیاههی اموالش را ثبت کند، با داستانپردازی خود را سرگرم کند (یا به تعبیر خودش بازی کند) و با مرگ خودش، یا حتی قبل از آن، مرگ شخصیتهایش را رقم زند. این اثر بیشتر هذیانی ممتد است. داستانهایی که مالون میگوید تا حد زیادی بازکاوی خاطرات رنگباختهاش به نظر میآیند. ماموریت خیال و وهم و کلام، نجات این پیرمرد محتضر از ملال است، که با شکست مواجه میشود. کیفیت خاص دیگر آثار بکت، در این اثر نیز نمایان است. زمان از توالی و محتوای خود خالی شده است و یک فضای خاکستری غلیظ و ساکن جای گذر شب و روز را گرفته است و مالون تلاش میکند تا در این واپسین لحظات وجود، تمام آن چیزهایی را که به او هویت میبخشند، احضار کند. تنهایی نیز مفهومی است که به صورت غیرمستقیم بارها در اثر عنوان میشود و مالون هربار واکنشی متناقض را در رابطه با آن پیگیرد. واکنشی از عشق و عجز و نفرت. بخشی از کتاب:[ میكوشيدم زندگی كنم بدون اينكه بدانم چه کوششی میکنم. شاید هم بدون اینکه بدانم زندگی کردهام. نمیدانم چرا دربارهی این چیزها حرف میزنم. ها، بله، برای اینکه از ملال آسوده شوم. زندگی کردن و به زندگی واداشتن. متهم کردم کلمهها فایدهای ندارد، چون از مفاهیم خود تو خالیتر نیستند.بعد از ناکامی و تسکین و آرامش، شروع کردم به کوشیدن و زندگی کردن، به زندگی واداشتن، در خود و در دیگری آدم دیگر بودن. چقدر اینها دروغ است. ... اگر میشد انتظار چیزی را داشت، من فقط انتظار داشتم که سرد بشوم.]
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.