یادداشت آتنا ثنائی فرد
1402/8/14
-در باب اسم عجیبوغریب کتاب: دیوید سداریس به نوشتن داستانهای فکاهی و طعنهآمیز در مورد زندگی شخصیش معروفه. اون لابهلای نوشتههاش مسائل اجتماعی و خانوادگی رو هنرمندانه نقد میکنه و مقدار زیادی گرد خلاقیت روی داستانهاش میپاشه. اسم کتاب، اسم یکی از داستانهای کتابه که در مورد مادربزرگ دیویده. =) -در باب داستانها: دیوید سداریس توی یه خانوادهی پرجمعیت آمریکایی با وضعیت اقتصادی رو به پایین، و با یه عالمه خواهر و برادر بزرگ شده. توی بیمارستانی روانی کار کرده، بچگیهاش اختلال وسواس فکری-عملی داشته، مادربزرگش یک زن یونانی عجیبغریب بوده و توی دانشگاه با یه دختر فلج دوست میشه و همهجا با ویلچر اینطرف و اونطرف میبرتش. همهی اینا رو طوری نوشته که انگار یه مشت شوخی بیشتر نیستن؛ ولی خواننده درد پشتشون رو حس میکنه. -در باب نظر شخصی خودم: من دوستش داشتم. اکثر داستانهاش جالب بودن. یعنی ایدههایی داشتن که غافلگیرم میکردن و یه جاهایی هم خندهم میگرفت. سداریس واقعاً نویسندهی خوبیه و میدونه با ایدههای ساده چهکار کنه که خارقالعاده بهنظر برسن. به شخصه کنجکاو شدم تا بقیهی کتابهاش رو هم بخونم! -و در پایان: بهطور کلی کتاب خوبی بود؛ ولی بههرحال مجموعهداستانه. همیشه ممکنه داستانهایی باشن که خیلی هم به اندازهی بقیه دوستشون نداشته باشین. پینوشت: نسخهی اصلی کتاب ۱۷ تا داستان داشته اما توی ایران احتمالاً فقط ۱۱ تاشون قابلیت چاپ داشتهن. پس میشه گفت سانسور کتاب خیلی زیاده؛ اما بازم خوندن نسخهی ترجمهشدهش خالی از لطف نیست. بهخصوص که ترجمهی خوبی هم داره.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.