آتنا ثنائی فرد

آتنا ثنائی فرد

کتابدار
@Atena_snf

216 دنبال شده

213 دنبال کننده

            دانشجوی روان‌شناسی تربیتی،
علاقه‌مند به ادبیات داستانی جهان.

          
atena.snf
nightly_note

یادداشت‌ها

نمایش همه
        این کتاب مجموعه‌ای پراکنده از ایده‌های جالب راجع‌به «کارِ عمیق»ئه. کار عمیق و کارِ کم‌عمق، دو مفهوم محوری در این کتاب هستن. 
‌
«‌کارِ عمیق: انجام فعالیت‌های حرفه‌ای در تمرکز کامل و بدون حواس‌پرتی، که توانایی‌های شناختی شما را به حد اعلای خود می‌رساند. فعالیت‌هایی که ارزش‌آفرین هستند، مهارت شما را بهبود می‌بخشند و تکرار آن‌ها دشوار است.»
 
‌مزیت کتاب‌های کال نیوپورت اینه که یک نسخه‌ی واحد برای همه در نظر نمی‌گیره و با معرفی ایده‌های مختلف و تعریف کردن داستان افرادی که تونستن به کار عمیق دست پیدا کنن، بهمون اجازه می‌ده تا خودمون ایده‌های جالب‌تر رو گزینش کنیم و توی زندگی‌مون به شیوه‌ای شخصی‌سازی‌شده به کار ببریم.
‌
‌هرچند این موضوع می‌تونه یک نقطه‌ی ضعف هم باشه؛ چون باعث می‌شه کتاب تا حدی پراکنده به نظر بیاد و منسجم نباشه.
 
 نکته‌ی دیگه اینه که انگار این کتاب جامعه‌ی هدف به‌خصوصی داره و شاید تعمیم مطالبش برای همه‌ی افراد و در شرایط مختلف دشوار باشه. و فکر می‌کنم کتابِ «مینیمالیسم دیجیتال» از همین نویسنده، از این لحاظ کتابِ بهتری بود.
‌
‌در کل می‌تونم بگم که این کتاب رو کم‌وبیش دوست داشتم چون ایده‌های جدیدی بهم داد. با این حال، نیمه‌ی اول کتاب‌ رو به سختی پیش بردم، طوری که احتمال می‌دادم کتاب رو نصفه رها کنم.
‌
‌فکر می‌کنم ارزش یه بار خوندن داشته باشه و مکمل خوبی در کنار مطالبِ کتاب «مینمیالیسم دیجیتال» باشه.
      

14

9

        «تصویر ساخته‌شده توسط هوش مصنوعی»
‌
‌خیلی خیلی سخته برام که برای کتابی که این‌قدر دوستش داشتم یادداشت بنویسم :'')
‌
‌اما می‌تونم بگم که شاید یکی از تأثیرگذارترین کتاب‌هایی بود که تابه‌حال خوندم!✨
‌
‌این کتاب، داستانِ واقعی یه دختر و پسر نوجوون رو شرح می‌ده که به خاطر تکلیف مدرسه، شروع به نامه‌نگاری می‌کنن: یه دختر ۱۲ ساله‌ی آمریکایی با زندگی مرفه؛ و یه پسر ۱۴ ساله‌ی زیمبابوه‌ای به‌شدت فقیر...! (زیمبابوه‌ یه کشور توی آفریقاست.)
‌
و ‌نامه‌نگاری اون‌ها زندگی هردوشون رو عوض می‌کنه!
‌
‌و مسئله‌ی جالب دیگه اینه که این کتاب توسط خودشون نوشته شده و می‌تونیم مستقیماً با احساسات شخصیت‌های این داستانِ واقعی در ارتباط باشیم.
‌
‌می‌تونم بگم که موضوع اصلی این کتاب فقره. این‌که تا چه حد یک خانواده و کشور می‌تونه فقیر باشه و چقدر ممکنه زندگی دو تا نوجوون توی دوتا کشور مختلف، زمین تا آسمون با هم فرق داشته باشه. و همچنین این داستان در مورد امیده، و سرسختی، و قدردان بودن. و خیلی چیزهای دیگه!
‌‌
‌من واقـعاً دوستش داشتم و تقریباً توی یک روز تمومش کردم و از معدود کتاب‌هاییه که خوندنش رو به همه پیشنهاد می‌کنم. :)
از دستش ندید. 
‌
‌پی‌نوشت اول: امتیاز این کتاب توی گودریدز ۴.۳۹ از ۵ ئه که امتیاز واقعاً بالاییه.
‌
‌پی‌نوشت دوم: چاپ جدید این کتاب  با اسم «همیشه برایت می‌نویسم» ترجمه شده. من نسخه‌ی نشر اطراف رو خوندم و از ترجمه‌ هم خیلی راضی بودم.
      

29

        ‌خب... کتابِ جذابی بود که با دقت هم نوشته شده بود. هدفش صرفاً سرگرم کردن مخاطب نبود. و تمِ روان‌شناختی داستان می‌تونست مطالب ارزشمندی در مورد روابط خانوادگی و به‌خصوص روابط پدر-پسری ارائه بده‌. 
‌‌
برای من که زیاد سمتِ داستان‌های معمایی نرفته بودم، جالب بود. و هر چی داستان می‌گذره، تا حدی هیجان‌انگیزتر می‌شه و کنار گذاشتنش سخت‌تر.
‌
‌شخصیت‌پردازی رو هم خیلی‌ دوست داشتم. نویسنده تونسته بود با ظرافتِ تمام داستان رو از زاویه‌دید تک‌تک شخصیت‌های اصلی بهمون نشون بده و در نهایت می‌تونستیم اون شخصیت‌ها رو تا حد خوبی‌ درک کنیم. 
‌
از بچه‌ی شش ساله گرفته تا مرد میانسال، همه‌شون به خوبی به تصویر کشیده شده بودن‌. و این موضوع باعث می‌شد تا من به عنوان خواننده، با شخصیت‌ها احساس نزدیکی کنم و اتفاقاتی که براشون طی داستان می‌افتاد، برام مهم باشه.
‌
‌اگه در مورد خلاصه‌ی داستان کنجکاوید، من خلاصه‌ی پشت جلد نشر نون رو پیشنهاد می‌کنم که اصلاً اسپویل نداره و می‌تونید با خیال راحت بخونیدش.
‌
در کل از خوندنش‌ لذت بردم و اگه به داستان‌های معمایی-جنایی با تم روان‌شناختی علاقه دارید، پیشنهادش می‌کنم.
      

3

33

        ناطور دشت.... چی می‌تونم در مورد این کتاب بگم؟ ناطور دشت احتمالاً عجیب‌ترین و شگفت‌انگیزترین کتابیه که خوندم. و شاید از بهترین کتاب‌هایی که تابه‌حال خوندم. و از کتاب‌های موردعلاقه‌م.
‌
 چهاربار تابه‌حال خوندمش و هر دفعه نظر متفاوتی در موردش داشتم. هر دفعه احساسات متفاوتی رو تجربه کردم و در عین‌حال برام تکراری نبود. 
‌
هولدن کالفیلد از اون شخصیت‌هاییه که هرگز فراموش نمی‌کنم. هولدن پلی بین نوجوانی و بزرگسالیه. پسر سرکش بددهنی که از همه‌جا رونده شده و به نظر خودش هیچ استعداد خاصی نداره.
‌
 چقدر این کتاب عجیبه. و چقدر دوست دارم حتی برای بار پنجم (و با ترجمه‌ی جدید محمدرضا ترک تتاری!) بخونمش. 
‌
خواننده‌های این کتاب احتمالاً دو دسته‌ان:
 1. یا اصلاً باهاش ارتباط برقرار نمی‌کنن و حس می‌کنن با خوندن این کتاب هیچ‌چیز بهشون اضافه نشده؛ 
2. یا جزو بهترین کتاب‌هایی می‌شه که تا حالا خونده‌ان. 
‌
از بین ترجمه‌هایی که تابه‌حال خونده‌م، ترجمه‌ی احمد کریمی و و آراز بارسقیان رو پیشنهاد می‌کنم.
      

4

باشگاه‌ها

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

627 عضو

شما که غریبه نیستید

دورۀ فعال

لیست‌های کتاب

ماهی جنگجوتمام آنچه که هرگز به تو نگفتممن قاتل زنجیره ای نیستم

کتاب‌هایی با شخصیت محوری نوجوان

6 کتاب

خوندن در مورد مسائل نوجوون‌ها همیشه برام جالب و جذاب بوده؛ به‌خصوص نوجوون‌هایی که صرفاً توی داستان‌های فانتزی حضور ندارن و با مشکلات زندگی واقعی دست‌وپنجه نرم می‌کنن. ‌‌ نوجوون‌‌هایی که با افسردگی، اضطراب، مشکلات شخصیتی، خانواده‌های نابه‌سامان و مشکلات اجتماعی روبه‌رو هستن و درعین‌حال سعی می‌کنن راه خودشون رو توی زندگی پیدا کنن‌. :) ‌‌ شخصیت محوری هر کدوم از کتاب‌ها: ‌۱. ماهی جنگجو: یک پسر ۱۴ ساله به اسم راستی-جیمز که یک پدر دائم‌الخمر داره و مدام درگیر دعواهای خیابونی آسیب‌زاست و سعی می‌کنه بزرگ‌تر از سنش رفتار کنه. ‌‌ ۲. تمام آن‌چه که هرگز به تو نگفتم: یک دختر ۱۶ ساله به اسم لیدیا که درس‌خون و آرومه و والدینش چیز زیادی در موردش نمی‌دونن و کم‌کم «تمام اون چیزهای ناراحت‌کننده‌ای که هرگز بهشون نگفته بود» رو کشف می‌کنن. ‌‌ ۳. من قاتل زنجیره‌ای نیستم: یک پسر ۱۴ ساله (اگه درست یادم باشه!)، به اسم جان که اختلال شخصیت ضداجتماعی داره (هرچند که طبق تقسیم‌بندی جدید اختلالات، افراد زیر ۱۸ سال نباید تشخیص این اختلال رو بگیرن) و مادر و خاله‌ش یک مرده‌شورخونه رو اداره می‌کنن. جان علاقه‌ی شدیدی به دونستن در مورد قاتل‌های زنحیره‌ای داره. کم‌کم اتفاقات اسرارآمیزی توی شهر می‌افته و... ‌‌ ۴. پروژه‌ی خونین او: یک پسر ۱۷ ساله به اسم رودریک که توی یک روستا زندگی می‌کنه، مادرش به تازگی فوت شده و با خواهر و پدرش زندگی مشقت‌باری رو می‌گذرونه. رودریک شخصیت عجیبی داره و همه یک‌جورهایی ازش می‌ترسن... داستان کتاب، ماجرای اینه که چطور رودریک در نهایت مرتکب سه قتل وحشتناک می‌شه. ‌‌ ۵. ناطور دشت: یک پسر ۱۷ ساله به اسم هولدن کالفیلد که از مدرسه اخراج می‌شه، سیگاریه، بددهنه و حس می‌کنه هیچ هدفی توی زندگی نداره. اون فقط چند روز فرصت داره تا به خونه برگرده و طی این چند روز، ما بیشتر و بیشتر با دنیای هولدن آشنا می‌شیم... ‌‌ ۶. داستان‌های اوهایو: داستان‌های اوهایو رمان نیست، مجموعه داستانه. اما شخصیت محوری خیلی از داستان‌هاش نوجوون هستن. همه‌ی داستان‌ها توی محله‌های پایین یک ناحیه‌ی خاص از آمریکا اتفاق می‌افتن و همه‌شون فضای به‌شدت تیره و تاریکی دارن.

100

فعالیت‌ها

آتش بدون دود: هر سرانجام، سرآغازی ست

51

عادت می کنیم

11

افسانه قدرت مردانه: چرا مردان جنس دورریختنی هستند
          یک چهارم کتاب رو خوندم و بقیه رو تورق سریع کردم. نتونستم ادامش بدم، خیلی درهم‌برهم نوشته بود و یه مطلبی رو صد بار تکرار می‌کرد.🚶
با این حال نکات خوبی رو گوشزد کرد و شاید یه روزی بقیش رو هم کامل خوندم.

نتیجه‌گیریم از کتاب این بود که قبل از انقلاب صنعتی در جهانی دوجنس‌گرا بودیم که نقش‌های متفاوتی به زن و مرد داده می‌شد. زن به عنوان مدیر خانواده و مرد به عنوان محافظ خانواده.
اما به مرور که جامعه پیش‌رفت کرد، پیش‌رفت‌های اجتماعی زن کم‌تر از مرد شد. تحصیل، رأی دادن و ایفای نقش در جامعه به نفع مردان بود.
بعد از این جنبش زنان به وجود اومد و مردها کمک کردن تا زن‌ها حقوق اجتماعیشون رو به دست بیارن و حتی در جوامعی مثل اروپا و آمریکا بتونن زندگی بهتر و آسوده‌تری از مردها داشته باشن. الان در اون جوامع به نقطه‌ای رسیدیم که مرد داره برای راحتی و زندگی خوب زن تلاش می‌کنه، در عین حال ازش انتقاد میشه و نمی‌تونه به خودش و نقشش در جامعه فکر کنه و احساس جنس دوم بودن بهش دست داده. به علاوه این‌که جنبش زنان واقعاً در جهاتی به ابتذال کشیده شده و تبدیل به جنبش «ضدمرد» شده.
برای همین نویسنده میگه دیگه نیازی به جنبش زنان یا مردان نیست، بلکه زمان جنبش گذار جنسیتی و گفت‌وگوی دو جنسه.
علت اسم کتاب هم در اینه که نویسنده میگه چیزهایی که ما بهشون میگیم قدرت مردانه، در واقع یک نوع دورریختنی بودن مرده و یک نوع تمجید و گول زدنه برای این که مرد خودش رو برای خانواده و جامعش فدا کنه.

با این حال فکر می‌کنم ما نیاز به پژوهش‌هایی در سرزمین و فرهنگ خودمون هم داریم، چون بعضی مثال‌های این کتاب، قوانین و آماری که می‌گفت، در آمریکا صادق بود نه ایران و باید وضعیت جامعه‌ی ایرانی رو به صورت خاص بررسی کرد.
        

17

بازرس

17

مانون لسکو
          تو گودریدز نوشته بودم پسره آنقدر با خلوص و صداقت و لطافت از مانون حرف می‌زنه که احساس می‌کنم من هم عاشق دختره شدم. از بس تو آپدیت‌هایی که اینور اونور می‌نوشتم و وویس‌هایی که برای خودم ضبط می‌کردم درباره‌ی این کتاب حرف زدم که انگار دیگه حرف جدیدی ندارم. قصد ریویو نوشتن و رعایت یکسری اصول نانوشته رو هم ندارم. فقط حرف‌هایی که همین لحظه تو ذهنم هستن می‌نویسم. خیلی وقته همین کارو می‌کنم.

کتاب رو دوس داشتم. شخصیت‌هاشو دوس داشتم. شخصیت‌های فرعی‌ش رو هم دوست داشتم. با هم مهربون بودن. رعایت حال هم رو می‌کردن. هر کسی، اندک بهره‌ای از وفاداری و انسانیت برده بود. این بهم حس خوبی میداد. رفاقت‌هایی که صادقانه شکل می‌گرفت برام ارزشمند بودن. دو شخصیت اصلی داستان هر چقدر در ابتدا و میانه‌ی کتاب ملغمه‌ای از خشم و عصبانیت و خنده‌های هیستریک و ناسزا در من بوجود آورده بودن، انتهای کتاب حسابی سنگ تموم گذاشتن و شرایط نامساعدی که خودم توش قرار داشتم هم به این همه اضافه شد و 30 صفحه‌ی انتهایی رو با چشمای خیس و هق‌هق‌های بی‌صدا گذروندم. این یعنی مانون لسکو ماموریتش رو با موفقیت به اتمام رسوند و خوندنش تجربه خوبی برام شد.

به‌نظرم مهم‌ترین چیزی که این کتاب رو برای من متفاوت از یک اثر معمولی عاشقانه می‌کرد، نثر شیوا و عمیق آبه بود. احساسات آدمی رو خیلی واقعی و ملموس و صادقانه بیان کرده بود. جملاتش به قلبم رسوخ می‌کرد. انتهای کتاب از خودم پرسیدم این همه ارزشش رو داشت؟ و با گریه به خودم جواب دادم آره ارزشش رو داشت. من معمولا خیلی سعی می‌کنم ادای عاقل بودن و بی‌احساس بودن دربیارم (لطفا این دوتا رو عجالتا متضاد هم بگیرید و سرش با من بحث نکنید) این کتاب تونست اون بُعد احساسی منو بکشه بیرون. بُعدی که حاضره پشت پا بزنه به هر چی تصمیم عاقلانه‌ست و یکسره پی خواسته قلبش بره.

این قسمت یه اسپویل ریزی داره. 👇🏾

اینکه شخصیت‌های اصلی داستان تونستن همچین احساسات پاک و لطیفی رو تجربه کنند، با اینکه همه چیزشون رو هم در راهش از دست دادن، خیلی برام ارزشمند بود. فک می‌کنم هر معشوقی آرزو داره همچین عاشقی داشته باشه. (البته شرطش اینه خودش خیلی خوشگل باشه😂) عاشقی که علی‌رغم همه اشتباهات و خطاهایی که معشوق مرتکب میشه همچنان می‌پرستدش و با همه عشق و صبر و گذشتی که نثارش میکنه آخرش میتونه رامش کنه:) عقل با این مخالفت می‌کنه و با اولین یا نهایتا دومین اشتباه فاحش معشوق از عاشق میخواد که ولش کنه و دنبال یه زندگی سعادتمند و باشرافت بره. این کتاب بهمون میگه عقل خیلی غلط میکنه:) و داستانی داره مث همه رومنس‌های کلاسیکی که تو بچگی شنیدیم و دوس داشتیم. این با دنیای واقعی فرق می‌کنه و معشوقی ساده‌دل و سربه‌هوا داره که تهش اون تحولی توش رخ میده که ما دوس داریم. اما در دنیای واقعی آیا همه معشوق‌های خطاکار نهایتا رام قدرت عشق میشن و آنچه همه این مدت‌ از عاشق دریافت کرده بودن، جبران می‌کنن؟ این کتاب رو چون شبیه دنیای واقعی نبود و تهش عشق پیروز میشد، دوست داشتم.
        

30

ترجمه‌ی نشر نوین که خیلی عالیه به‌نظرم.👌🏻 ترجمه‌ی میلکان رو بررسی نکردم راستش🤔

6

چرا، همچنان کتابِ خیلی خوبیه و پیشنهاد می‌شه (براساس چیزهایی که تا این‌جا خونده‌م.) این کتاب به‌طور کلی به فناپذیری انسان پرداخته و تأثیر این موضوع توی ادراک‌ زمان... و کلاً رویکرد فلسفی داره. می‌شه گفت کتاب متفاوتیه و ایده‌های خیلی جالبی داره. ‌ ‌و خب جاهایی که به نظرم جای نقد داشت، بحثش راجع به باور به جهان بعد از مرگ بود. خود نویسنده به‌نظر میاد به جهان بعد از مرگ باور نداره و برای همین با دیدگاه من همخوانی نداشت؛ که علتش هم این بود که از اعتقادات مذهبی به درستی اطلاعات نداشت و بیشتر از یه رویکرد فلسفی به این موضوع پرداخته بود. اما به‌نظرم اتفاقاً می‌تونه برای کسی که به جهان بعد از مرگ معتقده، چالشِ فکری خوبی باشه.

6

چهار هزار هفته: مدیریت زمان برای میراها

13