یادداشت کتابفام
22 ساعت پیش
۱۲۶ صفحه در ۳ ساعت. “آیا کسی هست که تباه نشده باشد؟" ژاپن را به نام "سرزمین آفتاب تابان" میشناسند اما نه ژاپنی که «دازای» در «شایو» یا همان خورشید در حال غروب ترسیم میکند. «شایو»، ژاپنِ پساجنگ جهانی دوم است که شکستی تمامعیار برایش بود و افول سنتها، سبک زندگی و رژیمی قدیمی، با این حال، کماکان پیچیده شدهست در همان عناصر و طبیعت آشنا و مینیمال ژاپنی که با تمام تراژیک بودنش، فضایی رویایی و محرّک به این اثر فوقالعادهی «دازای» میدهد. «شایو» در حقیقت جواهریست نمایانگر نگاه زیباییشناختی «دازای». «شایو» کتابیست که شاید در دست سبک باشد، اما بر قلب سنگینی میکند با آن لحن متروک و غمگیناش آنگاه که تمامش میکنی. «اوسامو دازای» قبل از نوشتن این رمان اعلام کرده بود که "میخواهم یک شاهکار بنویسم. میخواهم «باغ آلبالو»ی ژاپن را خلق کنم؛ تراژدی اشرافیت سقوط کرده را". پس از جنگ جهانی دوم، شکست سنگین ژاپن منجر به هرجومرج اجتماعی شد. همهی آنچه که مردمش ارزش میخواندند، از هم پاشید و ستونهای معنویای که از آنها حمایت میکرد، فروریخت. اصلاحات اراضی کشاورزی دولت باعث شد تا طبقهی اشراف منبع درآمد اصلی خود را از دست بدهند و تا طبقهی خردهدهقانان تنزل کنند و «شایو» با این پیشینهی تاریخی نوشته شده است و در حقیقت نگاه گذراییست بر ژاپن پس از جنگ. و مرثیهای که «دازای» برای افول اشراف قدیمی ژاپن سراییده، با به تصویر کشیدن وضعیت روحی و شرایط زندگی خانوادهای اشرافی که از عرش به فرش رسیدهاند، به گوش چشم میرسد. «شایو» تمامن روایتهای دختر این خانواده است که گویی مشغول خواندن دفتر یادداشتش هستی. خورشید در حال غروب، مارهای سیاه و آتش؛ اینها همه موتیفهایی هستند که در سرتاسر داستان و تا به آخر کشانده میشوند آنجا که «دازای» دستبهگریبانی ژاپن برای مبارزه با ساختار اخلاقی قدیمی را به خورشید در حال غروب مانند میکند، مارهای سیاه را به مرگ نسبت میدهد و آتش، که نمایانگر سقوط اشرافیت ژاپنیست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.