یادداشت 💫milkyway

💫milkyway

💫milkyway

3 روز پیش

        کتاب‌های کلاسیک با تمام نکات ظریف و توضیحات مفصل، انگار وحشتی برای از  دست‌دادن مخاطب ندارند. گویا تمام کار مردم جهان فقط خواندن است.
بربادرفته، نگذاشت که تابستان من بر باد رود و بهترین تسکین براس روزهای درماندگی‌ام بود.
رت‌باتلر از آن دست مردهایی‌ست که اگر امروز بود می‌گفتند، تستسترون بالایی دارد. امکان ندارد عاشقش نشوید با اینکه از تمام رذالت‌هایش خبر دارید. او به هیچ‌چیز اعتنا ندارد چون دنیا برایش ارزشی ندارد، دنیا با تمام مردمش. او فقط برای یک‌نفر احترام زیادی قائل است. ملانی! چرا؟ من گمان می‌کنم چون ملانی هیچ آلایشی ندارد و همه‌چیز را از ته دل می‌گوید و برای مردی چون باتلر هیچ‌چیز مهم‌تر از صداقت نیست او از دروغ متنفر است‌. باتلر در بزنگاه‌ها تصمیمات درست می‌گیرد، خباثت زیادی دارد اما شریف است و بهتر است عاشقش شوید چون در نهایت که لب به اعتراف می‌گشاید آخرین ضربه را به شما می‌زند . از خانم السینگ که بدتر نیستید!
اسکارلت شخصیت اصلی کتاب است، اما بدون حضور رت ثانیه‌ای نمی‌توانستم رفتارهای احمقانه‌اش تحمل کنم. واقعا بعضی وقت‌ها آرزو می‌کردم کاش با تپانچه گلوله‌ای نثارش می‌کردم یا بالشت را روی سرش می‌گذاشتم. او درست همانند باتلر است اما شریف نیست. در لجن‌زاری که ساخته غوطه‌ور است. خیلی‌وقت‌ها هم شباهت به خودم داشت و این قابل انکار نبود. او هیچوقت نتوانست آرام زندگی کند چون همش به دنبال خوشبختی بود. خوشبختی‌ای که دائم درکنارش بود.
بهترین سرنوشت برای اسکارلت هم همین بود که چیزی را از دست دهد که واقعا خوشبختش می‌کرد. هرچند که از این سرنوشت برای باتلر غمگینم.
و اگر با اشلی و اسکارلت و عمه پیتی پات در یک اتاق بودم با دو گلوله، دوبار به اشلی شلیک می‌کردم.
این کتاب فراموش نخواهد شد. همانطور که مادرم بعد از سی‌سال هنوز فراموشش نکرده و همیشه دلش می‌خواست این کتاب را بخوانم. مادر است دیگر! دلش نمی‌خواهد لذتی را فقط خودش بچشد.

      
72

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.