یادداشت maryam torabi

maryam torabi

maryam torabi

1403/10/1

        بار اول نیست که اسم هوشنگ مرادی کرمانی رو میشنوم یا میبینم شاید شروعش همون تاریخ ادبیات‌‌ها یا درس‌هایی بود که تو دوران مدرسه میخوندیم و رد میشدیم و زحمت نمیدادیم به خودمون که سراغ کتابخونه بریم و بهتر بشناسیمش
علی ای حال قسمت شد و بعد از چند سال تصمیم گرفتم این نویسنده رو بشناسم و چه شروعی بهتر از کتاب شما که غریبه نیستید که شرح حال زندگی خود آقا هوشنگه. از کودکی تا بزرگسالی و اتفاقاتی که براش پیش میاد. از یتیم شدنش خوندم و همراه با خودش به علاقه‌ی زیادش به کتاب خوندن (که شبیه من بود) که به افراط کشیده شد بود پی بردم، از دنبال کار گشتنش شخصیتشو پیدا کردم و ولش نکردم تا اینکه هر دو باهم رسیدیم به جایی که قصد رفتن به تهران رو داشت و اونجا زندگی تشکیل داد.
با دل شکستن‌ها و ناراحتی‌هایی که میدیدم برای هوشنگ پیش میاد و ناراحتش میکرد و دست خودش نبود نگاهم به یتیم‌ها بُعد جدیدی پیدا کرد. انگار فهمیدم باید بیشتر حواسمون به دل این‌ها باشه و صرف یک مراسمی که بعدش به بغل یتیم ختم میشه نمیشه فکر کنی که کار درستی میکنی چون اون یتیم حتی از اینکه به اسم یتیم شناخته بشه ناراحت میشه چه برسه به اینکه خودش به زبون بیاره.
و گاهی به ننه‌آغا حق میدادم بس که این پسر شر بود و دردسر درست میکرد و یک جا نمینشست

یکی از کتاب‌های قشنگی بود که خوندم و این تجربه کاش زودتر از اینها پیش میومد
      
5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.