یادداشت علی عقیلی نسب
1402/11/16
3.8
1
بسم الله الرحمن الرحیم باندینی مخلوقی است باشکوه، و برای کشف دوباره او هنوز زمان باقی است. ضمیمهی ادبی تایمز، کتاب از غبار بپرس، ترجمه بابک تبرایی(نشر چشمه)، ص ۲۸۱(نسخه الکترونیک) منتقد معروفی به نام مولر داستان کوتاهی از آرتورو باندینیِ بیست و یک ساله چاپ میکند و باعث معروفیت او میشود. آرتورو که پادوی هتل بود، از این کار استعفا میدهد و بعد از مدتی که تمام پولی که از داستانش به دست آورده بود را خرج میکند، وارد هالیوود میشود تا فیلمنامه بنویسد. اما بعد از مدتی از هالیوود متنفر میشود. نفرتی که فانته نیز در تمام روزهای حضورش در هالیوود حس کرده بود. آرتورو در بخشی از رویاهای بانکرهیل میگوید: ((هنوز نصف صفحه اول را هم نخوانده بودم که موهایم سیخ شد. اواسط صفحه دوم مجبور شدم فیلمنامه را کنار بگذارم و نردهی ایوان را بچسبم.)) گویا این جمله توصیف احساسات فانته از فیلمنامههای هالیوود است که از زبان شخصیت دوم خودش نقل شده است. در طول حیات فانته، مجموعا شش اثر از او چاپ شد که رویاهای بانکرهیل آخرین آنها بود. البته تفاوت این کتاب با پنجتای دیگر این بود که فانته، به دلیل نابینایی در اثر دیابت، آن را به همسرش دیکته کرده است. این رمان که آخرین کتاب فانته و همچنین آرتورو باندینی است، چهل و سه سال بعد از انتشار از غبار بپرس_سومین کتاب مجموعه باندینی_ منتشر شد. با وجود این فاصله زمانی، روحیات باندینی همان روحیاتی است که در سه کتاب دیگر است. این مهمترین نشانهی قدرت قلم فانته و شباهت بالای باندینی به خود او است. تفاوت این باندینی نسبت به سه کتاب دیگر، آمریکاییتر شدن او. است. شخصیتی که همیشه به خاطر ایتالیایی بودن انگار مرزی نامرئی با آمریکاییها داشت، در اینجا این مرز را از دست میدهد و تبدیل به شخصیتی کاملا آمریکایی میشود. شاید این تنها ضعف کتاب است که آن را غیرواقعی جلوه میکند. چرا که رفتار آمریکاییها با غیرآمریکاییها در آن دوره نژادپرستانه بود ولی در این کتاب، این رفتارها کمترند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.