یادداشت علی

علی

علی

1401/11/4

نوشته ای ا
        نوشته ای از خودم
تو دادگاه روی نیمکت نشسته بودم یه مرد با لباسی مرتب کنارم نشست سرش رو جلو آورد و گفت:قربان ببخشید شما به وکیل احتیاج دارید؟
از حال خودم جستم و گفتم از وکیل جماعت خوشم نمیاد ترجیح میدم فقط بشینم و فکر کنم
گفت:چرا مگه وکیل ها چجورین؟
گفتم:مزخرف ترین جماعت دنیا که چیزی رو که نمیدونن رو تحلیل میکنن و قاضی که از اون ناآگاه تره رو قانع میکنن.شما به خودتون چی میگید؟
گفت:راه بهتری توی ذهنتونه برای قضاوت؟
گفتم:مگه من درسشو خوندم؟
گفت:اما من درسشو خوندم وقتی دو طرف صلح نمیکنن یا حداقل یک سمت دروغ میگه چه باید کرد؟
گفتم:اره درسته
با متانت گفت:منم همین رو عرض کردم
با چهره حق به جانب گفتم:منظورم حرف جنابعالی نبود منظورم خودمونیم که با دروغ ها و لاپوشانی هامون باعث بوجود اومدن شما شدیم
گفت:یعنی جامعه به ما مزخرفترین قشر احتیاجی نداره؟
با لبخند خشکی جواب دادم:معلومه که احتیاج داره برای رهایی از آدمهای مزخرف تر
وکیل جا خورد لباسش رو مرتب کرد و گفت:چرا همچین حس دردناکی
گفتم:چون شما به مجرم یاد میدید از جرمش شونه خالی کنه شما به متهم میگید که دروغ بگه از سوراخ قانون ردش میکنید شما به قاتل میگید قتلش رو تکذیب کنه بعد با یه ماده قانون نیم بند تبرئش میکنید
بعد از جام بلند شدم و انگشت سبابه ام شروع به حرکت تو دادگاه کردم و گفتم:ببین این دادگاه دقیقا دستپخت آدمایی مثل شماست زنهایی که از خیانت شوهرشون اینجان مال باخته هایی که اسیر کلاهبردارهایی شدن که شماها حفره قانونی رو بهشون نشون دادین دردهایی که تو چشم همه ایناست و شماها نمی‌بینین.یه سوال ازت میپرسم جواب دادی من رسماً زانو میزنم و از حرفام عذرخواهی میکنم
وکیل تو حالت حیرتی که انگار یک منظره ترسناکی دیده باشه از جا پرید و خودشو جمع و جور کرد و گفت:البته قربان
گفتم:کدومش برات لذت‌بخش‌تره؟اینکه بدونی طرف مجرمه و باید مجازات بشه اما تو اونو از مارپیچ قانون سالم رد میکنی و تبرئه میشه یا مجرمی که طرف مقابلته و اونو محکوم میکنی که غالبا ساده تره؟
درجا جواب داد:خب معلومه که مجرم طرف مقابلم باشه محکومش کنم
یه لبخند کشدار روی لبم اومد و گفتم:حتی اینجا که قاضی نبود قضاوتمون کنه هم نتونستی حقیقت رو بگی
از جام بلند شدم احساس سبکی کردم که حرفامو بهش زدم به آقایی که حتی اسم نمی‌دونستم به سمت در خروجی رفتم 
وکیل با همون وقار ابتدایی اومد سمتم و گفت میشه من یک سوال از شما بپرسم
نیمرخ سمتش برگشتم گفتم حتما آقای وکیل
گفت:شما یک شکارچی هستید آیا یک شکاری که یک شکارچی به شما بده لذت داره براتون یا شکاری که خودتون شکار کردید؟
آروم خندیدم و دستم رو روی شونه های وکیل گذاشتم و گفتم:اینجاست که میگم شما مزخرف ترین جماعت جامعه هستین
      

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.