یادداشت
1402/2/2
از آن قصه هایی که وقتی تمام می شود هی باید صفحه بزنی جلوتر که واقعا تمام شد؟! نکند چیزی جا انداخته ام؟! آخر این طور؟!و از آن قصه هایی که وقتی یکی دوتایشان را میخوانی و می روی سراغ سومی از اول با خودت عهد می کنی نباید غافل گیر شوی. حواست جمع! بعد خوب و خوش قصه تمام می شود و... آخ..! غافل گیر شده ای. و از آن قصه هایی که آدم شک برش می دارد نویسنده صاحب نفس خاصی است یا چی؟! که توانسته آن چیز که هر روز با آن زندگی می کنی را این طور نشانت بدهد که انگار مکان وقوع مریخ است. بله.. بله.. چهار و نیم! و در نهایت این که، شنل خیلی خوب بود. مم.. آقایان یک کم جا باز کنید ما هم زیرش جا بشویم :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.