یادداشت ناصر حافظی مطلق

آزادی راستین: فلسفهٔ عملی اسپینوزا
        آزادي راستين: فلسفه عملي اسپينوزا

شما يا اسپينوزيستيد، يا اصلاً فيلسوف نيستيد.
ويلهلم فردريش هگل

1)
"آزادي راستين: فلسفه عملي اسپينوزا" (True Freedom: Spinoza's Practical Philosophy)  كتابي است نوشتۀ "برنت ادكينز" (Brent Adkins)، استاد فلسفه كالج "روانوك" (Roanoke College) آمريكا، در سال 2009 ميلادي. "ادكينز" اين كتاب را براي دانشجويان مقطع كارشناسي تدارك ديده و لذا تلاش كرده با زباني بسيار ساده رئوس كلي فلسفه عملي "اسپينوزا" را شرح دهد. كتاب توسط "فرشيد مقدم سليمي" در سال ۱۴۰۱ ترجمه‌شده و در انتشارات "نگاه" به چاپ رسيده است. 

2)
شايد بتوان اين كتاب را يكي از مصاديق جمله‌اي از فيلسوف انگليسي، "لودويگ ويتگنشتاين" (Ludwig Wittgenstein)، دانست: "فلسفه راه خروج را به مگسِ گرفتار در بطری نشان می‏‌دهد". تأكيد اوليه نويسنده بر اين نكته است كه از نگاه "اسپينوزا" حال‌مايه‌هاي (Affect) منفعل منشأ رفتارهاي خسارت‌بارند و راه چاره، شكل دادن به ايده‌هاي روشن و متمايز است و بر همين اساس "اسپينوزا" به‌جای اخلاق تجويزي به سراغ اخلاق توصيفي مي‌رود. اين تشابه او با فيلسوفان باستان سبب شده است كه فيلسوف فرانسوي، "ميشل فوكو" (Michel Foucault)، او را آخرين فيلسوف باستان بنامد. به روايت ساده‌تر "اسپينوزا" معتقد است كه وقتي ما بفهميم چرا چيزي روي مي‌دهد، آن چيز قدرت كنترلش بر ما را از دست خواهد داد. 

3)
"اسپينوزا" كه در جواني و به‌واسطه نبوغ شگفتش پيش‌بيني مي‌شد به يكي از متآلهان برجسته يهودي تبديل شود، به دليل رويكرد الهياتي ويژه خود از جامعه يهودي طرد شد و مورد مهر مسيحيان هم نبود. حتي بعدها ملحدان هم آراء او در حوزه متافيزيك را برنتافتند. "همه خدايي" (Pantheism) او در هستي‌شناسي و "يگانه‌گرايي"اش (Monism) در توصيف مسئله ذهن- بدن كه نوعي "توازي‌گرايي" (Parallelism) است و او را هم‌سو با دانشمندان امروزي علوم اعصاب مي‌سازد، براي معاصرانش چندان خوشايند نبود. ايده‌هاي سياسي او نيز در زمانۀ خودش راديكال و انحرافی تلقي مي‌شد. البته سير تمام اين ايده‌ها، سال‌ها پس از مرگش به جايي رسيد كه فيلسوف انگليسي، "برتراند راسل" (Bertrand Russell)، او را "شريف‌ترين فلاسفه" بخواند.  

4)
"ادكينز" در كتابش بحث را با سه‌گام اساسي براي اسپينوزيست شدن به پايان مي‌برد: الف) نمي‌شد غیرازاین باشد، ب) فهم چيزها با خاص بودنشان، پ) هيچ‌كس نمي‌داند يك بدن به چه توانا است. درك ضرورت علي- معلولي وقوع رخدادها راهي است براي آرامش حاصل از فهم اين نكته كه نمي‌شد غیرازاین باشد. ضمن نگاه كلي‌گرايانه، فهم اجزا و چيزها با خاص بودنشان ما را به نگاهي روشن و متمايز مي‌رساند و "آزمون‌گرايي" (Experimentalism) برآمده از توانايي‌هاي بدن و تأكيد بر "محيط‌وند بودن" (Environmental) تفكر راهي است براي شناخت صحيح‌تر. تمام اين موارد ذيل يك ايده كلي‌تر جاي دارند: "خدا يا طبيعت" (Deus sive Natura).
      
381

24

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.